فيلم سعي دارد بسياري از وجوه خود را مبهم نگاه داشته و مخاطب را در تعليق نگه دارد. بسياري از پيش بينيهاي مخاطب طبق فرمول فرهادي بايد غلط از آب درآيند و او در انتها غافلگير شود. اهميت بسياري از جزييات به ظاهر بي اهميت بايد در نقطه اوج داستان بر مخاطب آشکار گردد و پايان باز فيلم، نتيجه گيري نهايي را برعهده مخاطب مي گذارد. اگر چنين چارچوبي را براي ساخت اين گونه از فيلم هايي در نظر داشته باشيم، مي توان مدعي بود که«بيتابي بيتا»، به اصول و المانهاي نام برده متعهد بوده است و چينش وقايع و پيشرفت داستان بر مبناي همين فرمول ها چيده شده است اما مشکل اساسي آنجاست که پس از کشف دزد واقعي (مرحله گره گشايي) در فيلم، به ناگاه فيلم دچار افتي شديد شده و اگرچه به لحاظ فرمولي همه چيز از قواعد «فرهادي گونه» پيروي مي کند اما به نظر مي رسد اين پيروي آن چنان عميق نيست و بيشتر ماکت بيروني کار است که به اين گونه فيلمها شبيه شده است.
در حالي که به نظر مي رسد گره افکني فيلم براي آن است که مخاطب سردرگم شود که دزد واقعي کيست از ميانه هاي اين دغدغه، بسياري از تماشاگران حدس مي زنند که امير(حامد بهداد) دزد است و وقتي اين امر در نيمه ابتدايي فيلم آشکار مي گردد ديگر دغدغه اي براي دنبال کردن آن وجود ندارد. به عبارتي، داستان قدرت خود را از دست مي دهد و به نظر مي رسد به لحاظ چينش دراماتيک، با مشکل رو به رو مي گردد زيرا باقي وقايع داستان حالتي نامرتبط با واقعه اول و کنش هاي مربوط به آن دارند. در واقع، در چينش عناصر درام، دو «گره گشايي» و چند «گره افکني» داريم به شکلي که با حل و فصل يک بحران، بحراني جديد شروع مي شود و دوباره بايد گره افکني و گره گشايي در مورد آن انجام شود و حل و فصل صورت گيرد که چنين امري در روايت يک فيلم سينمايي آن چنان پسنديده نيست.
به نظر مي رسد فيلم، وقايع و داستانک هاي آن مدام از اين شاخه به آن شاخه مي پرند. هدف اصلي نويسنده فيلمنامه از طرح داستان چه بوده است؟! آيا بحران اصلي داستان پيدا شدن دزد است يا اينکه بيتا (الهه حصاري) از رابطه مادرش (فريبا کوثري) با ناصر خان (مجيد مشيري) سردرآورد؟ رابطه بيتا با امير به کجا خواهد رسيد؟! و ... .
برخي از وقايع، به صورت کليشه واري در داستان قد علم کرده اند و موجب مي گردند که مخاطب به همذات پنداري با اصل داستان و هدف مورد نظر کارگردان نپردازد. يکي از آن ها مشاهده وضع زندگي امير توسط بيتاست، زندگي بسيار محقر، خانه اي کلنگي و مادري بيمار. الماني که قرار است دل مخاطب و همچنين بيتا را به درد آورد. اما با مشاهده ناهنجاري هاي رواني اين شخصيت چنين رويکردي رخ نمي دهد و امير تنها به مثابه جواني زياده طلب و دغل باز به چشم مي آيد که با اتهامي که به بيتا چسبانده قصد برآورده کردن نيازهاي خود را داشته است. رابطه معماگونه مادر بيتا با مرد بقال نيز آن قدر حاد و بحراني جلوه نمي کند واکنش هاي آنچنان افراطي بيتا را در پي داشته باشد. بنابراين به نظر مي رسد بحران هاي نهاده شده در داستان که قرار است شخصيت اصلي را به آن واکنش ها وادارد و مخاطب را به خود جلب نمايند همگي بيش از حد لوث و ساده انگارانه اند و گرچه معماها در هم تنيده مي شوند و داستان را کش مي دهند اما چنين اتفاقي نه در جهت بهتر شدن روند پيشرفت فيلم، بلکه به شکلي بازدارنده عمل مي نمايد. سرنوشت دختري که مورد ظلم اطرافيانش واقع شده و توسط نزديک ترين شخص زندگي يعني مادرش هم درک نمي شود بالقوه مصالح لازم را براي درام خانوادگي- اجتماعي دردآوري فراهم مي آورد اما تلاش فيلمساز در اين رابطه به تبلور کاملي نمي رسد و دليل آن نقصهاي فراوان داستان است. خلأ بسياري از بخش هاي داستان ضربه نهايي را به فيلم واردآورده است و حتي پايان نسبتاً باز داستان که به سکانس ابتدايي آن (وضعيت مشابه بهاره دوست وهمسايه ي آپارتماني بيتا) شباهت پيدا مي کند نيز لحظه نفس گير و تأثيرگذاري را براي تماشاگر پديدنمي آورد. بازي هاي فيلم همگي متوسط اند. بازيگر جوان فيلم، الهه حصاري، بازي چشمگيري از خود ارائه نمي دهد. بازي حامد بهداد ما را به ياد بسياري از نقش هاي پيشين او مي اندازد به جز بخش هايي که تلاش مي کند خود را دوست و همراه بيتا جلوه دهد و در راه يافتن منزل زن شاکي به او کمک مي رساند. بازيگران نسل دوم بازي بهتري دارند. فريبا کوثري در قالب نقش مادري رنج کشيده که مسئله مهمي را از دخترش پنهان کرده است بازي قابل قبولي ارائه مي دهد. نگراني ها، اضطراب و دوگانگي رفتاري او در بازي خوب کوثري بسيار باورپذير از آب درآمده است. همچنين شيوا خنياگر نقش زن شاکي را به قدري خوب از آب درآورده است که گاه مخاطب به ترديد مي افتد که آيا ممکن است زن کاسه اي زير نيم کاسه داشته باشد و نکند دارد نقش بازي مي کند. گرچه نبايد از ياد برد که اين گونه نقش ها در کارنامه بازيگري اين بازيگر به وفور يافت مي گردند. اکنون بسياري از فيلمسازان ملهم از موفقيت اصغر فرهادي دست به ساخت فيلم هايي اين گونه با محوريت قرار دادن مسئله دروغ، خيانت و پنهانکاري زده اند. مهرداد فريد، البته چنين روند رئاليستي را در فيلم هاي پيشين خود نيز داشته است اما تمرکز او به زندگي طبقه متوسط و دغدغه هاي آن ها و تنگاتگي روابط خانوادگي امري است که به بسياري از درام هاي اين روزها شباهت دارد. با اين حال اگر فيلم روايتش را بدون دست انداز و با توجه دقيق به جزييات و محوريت قرار دادن يک موضوع اصلي به عنوان خط اصلي روايت پيش مي گرفت نتيجه بهتري حاصل مي شود.
به گزارش مهر، شهاب حسینی این روزها منتظر دریافت پروانه ساخت اولین فیلم بلند سینمایی خود است تا به زودی آن را در تهران کلید بزند. وی در کنار کارگردانی در این فیلم، نقش اصلی را هم برعهده دارد. شنیدهها حاکی از آن است که وی از حضور بازیگران تئاتر در این فیلم بهره میبرد البته فیلم بسیار پر بازیگر و پر لوکیشن خواهد بود. این فیلمنامه درباره یک نویسنده جوان است که وارد یک خانه سه طبقه میشود و در آن خانه درگیر اتفاقاتی خواهد شد. به نوعی فیلم یک طنز فلسفی است و قرار بوده پیش از این توسط محمدهادی کریمی با بازی شهاب حسینی ساخته شود که این امکان فراهم نشد. با توجه به علاقه شهاب حسینی به متن در نهایت خود او تصمیم گرفته است فیلمنامه را به عنوان اولین تجربه کارگردانیاش جلوی دوربین ببرد. وی هم اکنون برای ساخت ساکن طبقه وسط درخواست پروانه ساخت داده و تهیهکننده آن هنوز معرفی نشده است. البته نام حسن دادخواه به عنوان تهیهکننده مطرح شده بود که در نهایت وی امکان همکاری با این پروژه را نیافت. محمد هادی کریمی و شهاب حسینی پیش از این در فیلم برف روی شیروانی داغ نیز با هم همکاری داشتهاند. فیلمنامه ساکن طبقه وسط 38 نقش متفاوت دارد و یک کار سینمایی پر کاراکتر محسوب میشود.