بعد از مدت ها، طلسم سکوت الناز شاکردوست شکست
عجیب ولی واقعی! «الناز شاکردوست در فیلم مسعود ده نمکی!» در نگاه اول شاید شایعه ای می آمد شبیه همه همان هایی که هر روز از این گوش به آن گوش شان می کنیم، اما قضیه آنقدر جدی شد که مجبور شدیم در همان گوش هایمان نگهش داریم! در همه سال های حضور در سینمای ایران به محض آن که اسمش آمده قلم هایمان را بر علیه اش تیز کردیم و نوشته ایم، بی آنکه وسعت نگاه مان را بزرگ تر کنیم یا حداقل دقت مان را کمی بالاتر ببریم! قرار نیست اینجا کسی در مقام دفاع از دیگری بلند شود اما قبول کنیم می شد کمی منصفانه تر با او تا کرد. کارنامه بازیگری «الناز شاکردوست» پر است از فراز و نشیب؛ از همان روزهایی که در ۱۹ سالگی کشف بزرگ «کیومرث پوراحمد» لقب گرفت و در «گل یخ» جلوی دوربین رفت تا «مجردها»، «سلام بر عشق»، ««تو و من»، «کیش و مات» تا «دلخون»، «اتوبوس شب»، «باد در علفزار می پیچد»، «چه کسی امیر را کشت» و چندتایی دیگر که جزو هنری های فاخر این سال ها به حساب می آیند و تا همین آخری «رسوایی» که حدود پنج میلیارد تومان فروخت.
«الناز و علی شاکردوست» خیلی بیشتر از آنچه تصور می کردیم دوست اند؛ خواهر و برادرند اما شاید از جنسی متفاوت تر از آنچه این روزها دور و برمان می بینیم. خیابان دروس، دوربین پیام ایرایی و عقربه های ساعتی که از ۲۳ شب گذشته بودند همه انتظار ورودشان را می کشیدند تا بعد از مدت ها قفل سکوت ستاره پر فروش سینمای ایران در گفت و گوی ویژه و اختصاصی با خانواده سبز شکسته شود که دست بر قضا انتظارها به سر آمد…
گغت و گو: حمید فراهانی راد
می گویند واژه مخالفت در خانواده شما کاملا بی معناست! درست است؟
بله، همینطور است. برای چه این سوال را می پرسی؟
راست است که وقتی می خواستی به عنوان بازیگر وارد سینما شوی هیچ مخالفتی از سوی پدر و مادرت با تو صورت نگرفته؟
بله، برای اینکه ما قبل از اینکه یک خانواده باشیم، دوست هستیم. یعنی پیش از آن که در قالب خانواده باشیم و جبری حاکم باشد که مثلا من فرزندم، تو پدری، تو مادری و… بهترین دوست برای همدیگر هستیم.
آخر شنیده بودم برای ورود به سینما یک نفر را واسطه کردی تا رضایت پدرت را بگیرد.
نه، من خودم با پدرم صحبت کردم و پدرم گفت مهم نیست که تو چه کاره شوی، مهم این است که در هر کاری که انتخاب می کنی بهترین باشی. حتی اگر رفتگر هم باشی باید در آن بهترین باشی، اگر می خواهی نقاش باشی سعی کن بهترین شوی و… . از همه چیز مهم تر علایق فرد است که به چه سمتی گرایش دارد، چون اگر کاری که انجام می دهی را واقعا دوست داشته باشی حتما می توانی در آن به بهترین بودن هم برسی، در غیر این صورت هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.
چقدر احساس خوشبختی می کنی؟
از چه نظر؟
از نظر داشتن یک چنین پدر و مادری. بگذار بهتر بگویم؛ ببین خیلی ها شاید چهره و استعداد تو را داشته باشند اما خانواده هایشان به آنها اجازه ورود به دنیای بازیگری و رفتن به سمت علاقه اصلی شان را نمی دهند. واقعا این تفکر که محیط سینما چندان جالب و سالم نیست را تصدیق می کنی؟
مطمئنا به خاطر داشتن چنین خانواده و پدر و مادری خیلی زیاد احساس خوشبختی می کنم. اما در جواب سوال بعدی ات باید بگویم نه، واقعا محیط سینما اینطوری که می گویی نیست، به نظر من همه چیز به خود آدم برمی گردد؛ ما در همه اقشار و اصناف کشور خوب و بد داریم. در یک شرکت می توانی یک منشی کاملا موفق، پاک و خوب باشی اما برعکس اش هم می توانی باشی. این خود آدم است که تعیین می کند خوب باشد یا بد. ضمن اینکه تربیت صحیح بچه در خانواده نیز کمک می کند در هر شغل و جمعی که وارد شود بتواند خودش را خوب حفظ کند. پدر م همیشه می گوید آنقدر از تربیت دخترم مطمئنم که هر جا باشد خودش می تواند گلیم اش را از آب بیرون بکشد.
خب شاید پدرت تصورش را هم نمی کرد روزی تا این جایگاه بالا بیایی و تا این حد در بازیگری موفق بشی که یکدفعه خانواده ات با یک حجم زیاد طرفدارها، منتقدان و حتی شایعه هایی که برای هر بازیگری هست مواجه شوند. به نظرم فکر می کرده علاقه ای هست که وقتی خودت دنبالش بروی از رسیدن بهش خسته می شوی و مسیرت را عوض می کنی!
نه، اتفاقا خانواده ام همیشه به من می گفتند تو می توانی و بهترینی. در واقع اعتماد به نفس امروزم ریشه در خانواده ام دارد. اگر خانواده ای باشی که فرزندت را مدام سرکوب کنی و اعتماد به نفسش را از بین ببری و پر و بالش ندهی مطمئنا آن فرزند در آینده فرد موفقی نخواهد شد. من از همان کودکی در هر کاری مثل نقاشی دست می گذاشتم مادرم می گفت تو بهترینی و خلاصه اعتماد به نفسم را بیشتر می کردند. به نظر من خانواده در موفقیت فرزندانشان تاثیر انکارناپذیری دارند.
اصلا به چهره ات نمی آید اینقدر درس خوان و منظم بوده باشی که معدل دیپلمت بالای ۱۹ و رتبه دانشگاهی ات اینقدر خوب باشد!
چرا من خیلی درس خوان بودم. اتفاقا امروز در همین باشگاهی که ورزش می کنم استادم می گفت اولین روزی که تو را دیدم گفتم خب حالا الناز شاکردوست آمده و می خواهد یک ورزش رزمی هم بکند که باید هوایش را داشته باشم و کلاسم با تاخیر شروع شود و…، ولی دیدم برعکس تو همیشه ۵ دقیقه هم زودتر خودت را می رسانی و فکر نمی کردم تو با این موقعیتت اینقدر زمان، آن تایم بودن و نظم و ترتیب برایت اهمیت داشته باشد، به نظرم این موفقیت و جایگاه امروزت هم مدیون همین است که اینقدر برای همه چیز ارزش قائل می شوی.
تا حالا کسی بهت گفته که خصوصیات اخلاقی ات شبیه پسرهاست؟!
واژه «برادر شاکردوست» هم از همین حرف ها نشات می گیرد! آره، خیلی ها به من می گویند! (خنده) ولی خودم هم نمی دانم چرا؟ به نظرم یک زن کامل می تواند محکم باشد و اجازه ندهد کسی پایش را از حریمش درازتر کند. اینکه آدم این نکات را رعایت کند به مرد بودن ربطی ندارد. من یک زن کامل هستم. خیلی از مردها را می بینیم که فقط لقب مرد بودن را یدک می کشند در حالی که نامردند، خیلی از زن ها هم هستند که به اصطلاح خیلی مردند، حتی مردتر از هر مردی. اینها یکسری اصطلاحات عامیانه و کلی است اما ربطی ندارد که حتما مردها باید این خصوصیات را داشته باشند.
یعنی تو می گویی الناز شاکردوست نمونه ای شاخص از یک زن کامل است؟
شاید. ریشه اصلی وابستگی زن ها به مردها به مسائل مالی برمی گردد. اگر هر زنی بتواند روی پای خودش بایستد و از لحاظ مالی مستقل باشد همه زن های مملکت مان به اصطلاح مرد خواهند بود. این که آدم صادق و با معرفت باشد فقط خصوصیت یک مرد نیست. خیلی از اهالی سینما می گویند الناز مثل مردهاست، با معرفت است و…؛ با معرفت بودن مختص مردها نیست.
شاید چون روابط عمومی ات خیلی خوب است اینگونه می گویند.
روابط عمومی؟ واقعیت این است که من با همه خیلی صادق و روراست هستم. همین. شاید بشود اسمش را به قول تو روابط عمومی خوب گذاشت. اتفاقا اصلا عادت ندارم نه از کسی تعریف و تمجید کنم، نه به اسم شان لقب خاله و عمو و دایی بچسبانم! شاید خیلی جاها هم اخلاق های تندی داشته باشم اما در کل انسانیت همیشه از هر چیزی با اهمیت تر بوده است و همواره به همه احترام گذاشته ام و در قبالش احترام دیده ام. حالا اگر می گویی اسم این نوع رفتار کردن روابط عمومی قوی است از این بابت خوشحالم.
برگردیم به خواسته پدرت که همیشه می گفتند الناز باید بهترین باشد. الان خودت فکر می کنی بهترین هستی؟
خودم که نمی توانم این جمله را درباره خودم بگویم اما همیشه سعی بر بهترین بودن کرده ام و باز هم سعی خواهم کرد. دوست دارم در درسم، کارم و هر چیزی که انجام دادم و قرار است انجام دهم بهترین باشم.
سینمای ایران بابت کشف تو باید از کیومرث پوراحمد متشکر باشد یا معترض؟
این را مردم باید تصمیم بگیرند. من خودم را مدیون آقای پوراحمد می دانم.
الان هر چند وقت یک بار با ایشان تماس می گیری؟
من همیشه به فکرشان هستم و یادشان می کنم. سر فیلم «اتوبوس شب» هم وقتی از من به عنوان بازیگر دعوت کردند حتی فیلم نامه شان را نخواستم بخوانم و نخواندم. سر بستن قرارداد هم هیچ قراردادی نخواستم ببندم، گفتم من تا آخر عمر هر فیلمی که آقای پور احمد بگویند بدون اینکه فیلم نامه اش را بخوانم چشم بسته بهشان اعتماد می کنم و کار می کنم چون همیشه خودم را مدیون ایشان می دانم و معتقدم دین بزرگی به ایشان دارم.
کلا علاقه زیادی به قیصر داری، درست است؟
خب قیصر یکی از اسطوره ها و بزرگان تاریخ سینمای ایران به حساب می آید، اما چرا این سوال را می پرسی؟ به یاد ندارم از ایشان حرفی زده باشم!
چرا در یکی از گفتگوهای قبلی ات دیدم که گفته بودی دوست دارم قیصر سینمای ایران در قالب زن باشم، اینطور نیست؟
نه .من نگفته بودم،آاقای کامران تفتی این جمله را گفته بودند: «زمانی که قیصر در قالب یک زن به سینما می آید.» این جمله تعریف ایشان از نقش افسانه در فیلم «رسوایی» بود.
فکر نمی کنی در یکی از مصاحبه هایت خیلی تند رفته باشی؟
مثلا؟!
مثلا آنجا که گفته بودی خیلی از آقایان بازیگر سینما دوست داشتند نقش روحانی رسوایی را بازی کنند اما بهترین انتخاب آقای اکبرعبدی بود. فکر نکردی شاید به یکی از بازیگرانی که قبل از اکبر عبدی برای این نقش تست داده بود بربخورد؟
نه، چون من قصد مقایسه هیچ بازیگری را با آن یکی نداشته ام که بخواهد به کسی بربخورد! صرفا نظر شخصی ام را مطرح کردم در رابطه با نقش روحانی در رسوایی که باید کسی بازی می کرد در «رسوایی» را باید کسی بازی می کرد که بین مردم محبوب باشد و اکبر عبدی با حضورش در این نقش این مسئله را حل کرد. ببین… با توجه به شرایط امروز جامعه مان که یکسری از مردم به خاطر مشکلات اقتصادی و گرانی دچار سیاست زدگی شده اند و سیاست زدگی هم برای بعضی از آنها دین زدگی را منجر شده باید انتخاب درستی برای این نقش صورت می گرفت. همین مسئله فاصله ای بین مردم و روحانیت ایجاد کرده است. برای همین به نظر من این نقش را باید یک آدم محبوب بازی می کرد که از نظر شخص من، بهترین گزینه هم آقای اکبر عبدی بودند.
چقدر تا حالا پیش داوری باعث ضررت شده؟
ببین خب این یک امر طبیعی است که مردم در مورد هنرمندهایشان قضاوت و پیش داوری کنند، آن هم بدون آن که آنها را خوب بشناسند، البته این حق مُسلم شان است و بخشی از حرفه ما به حساب می آید و باید پذیرایش باشیم. این بر عهده خود بازیگر است که قضاوت نادرست مردم را با انتخاب کارها و بازی های خوب، رفتار صحیح در جامعه و… به نفع خود تغییر دهد، همانطور که ممکن است تنها با یک خطا بر قضاوت نادرست شان مهر تایید بزند.
خودت هم از آن دسته آدم هایی هستی که از روی ظاهر آدم ها دست به قضاوت می زنی؟
آنهایی که با من ارتباط بیشتری دارند می دانند که به هیچ عنوان اهل قضاوت درباره آدم ها نیستم.
حتی مسعود ده نمکی؟!
حتی مسعود ده نمکی!
همه در جریان سروصداهایی که بعد از حضور تو در «رسوایی» مسعود ده نمکی بلند شد هستیم. حالا این همکاری چطور بود؟
من بازیگرم و سعی کردم نقشی که بهم محول شده بود را به بهترین شکل ممکن ایفا کنم. فکر می کنم با توجه به بازخوردی که در جامعه دیدم کارم را درست انجام داده باشم. آقای ده نمکی هم کارگردانی هستند مثل همه کارگردان هایی که تا امروز با آنها همکاری کردم. هیچ وقت و در هیچ یک از کارهای دیگرم هم به خودم اجازه ندادم وارد مسائل و اعتقادات شخصی آدم ها شوم چون اعتقادات هر کسی به خودش مربوط است. «رسوایی» فیلم نامه ای بود که با توجه به فقدان فیلم نامه ها و نقش های خوب (به ویژه برای خانم ها، چون فیلم نامه های ما اصولا برای آقایان نوشته می شود) و از آنجا که تنها مسعود ده نمکی قادر به اخذ مجوز ساخت چنین فیلم نامه ای بود پذیرفتم.
مثل این که خیلی دوست داری انجمن حمایت از بانوان سینمای ایران را تاسیس کنی؟
آره، اتفاقا پیشنهاد بدی هم نیست! سوالش می تواند جرقه ای برای یک فکر بزرگ و بکر باشد، چرا که نه!
پس چرا بقیه اینقدر پشت همدیگر در نمی آیند؟
من که نمی توانم درباره بقیه اظهار نظر کنم، اما فکر می کنم ما انسانها باید همدیگر را حمایت کنیم چون هر اتفاق خوبی که بیفتد کارمایش در درجه اول به خودمان برمی گردد.
حرف هایت را که می خواندم به نظرم رسید احساس می کنی به خانم های سینمای ایران حسابی ظلم شده و این مردها هستند که تعیین می کنند کی و کجا قرار بگیرد؟
نه؛ این استنباط شخصی شماست. در رابطه با قسمت دوم سوال تان هم باید بگویم شاید تعیین و تکلیف اصلی دست آقایان باشد اما خانم ها می توانند با انتخاب مقتدرانه و درست شان تاثیرگذار و تغییر دهنده شرایط باشند.
اتفاق افتاده مثل شخصیت افسانه در رسوایی خودت هم با خدا قهرکنی؟
من اعتقاد دارم هر اتفاقی حکمتی دارد؛ بدترین اتفاق ها هم که در زندگی ام بیفتد، اول از همه خدا را شکر می کنم چون مطمئنم حکمتی بوده است.
شنیدم تو اجازه نمی دهی علی (برادرت) وارد سینما شود؟!
من نمی گذارم؟ (خنده) چرا آن وقت؟ اول صحبت مان به دوستی خانواده مان اشاره کردم و گفتم تا حالا در کار هیچ آدمی دخالت نکردم. شاید خواسته باشد مشورت کند و نظرم را گفته باشم ولی واقعیت این است که علی خودش دوست نداشت وارد این حرفه شود. حتی خودت هم دیدی وقتی برای عکاسی جلد مجله تان خواستید از علی عکاسی کنید حاضر نبود بیاید چون این حاشیه و دیده شدن برایش جذابیتی ندارد. همانطور که من خودم همیشه سعی کرده ام از حواشی دوری کنم، چون ما زندگی آرام را بیشتر دوست داریم.
البته تو اگر خودت هم نخواهی حاشیه ها دنبالت می آیند!
بله ولی خود ما هم تاثیرگذاریم که به این حاشیه ها دامن بزنیم یا طوری رفتارکنیم که کمتر حواشی دورمان باشد.
دلیلت چیست که می گویی برنامه هفت تلویزیون زیرکانه در حال به تعطیلی کشاندن سینماست؟
به این دلیل که برنامه هفت، برنامه ایست کاملا سفارشی و با اهداف از پیش تعیین شده که بزرگ ترینش به تعطیلی کشاندن سینماست! یکسری آدم ها در برنامه هفت سینما را با بازکردن صحبت ها و عقده های شخصی شان زشت کرده اند و من این برنامه را دوست ندارم. این نظر من است و خیلی از بزرگان هم به این حرف من اعتقاد دارند. تا به حال هم حرف بدی علیه من در این برنامه زده نشده و خدا را شکر همیشه هم به خوبی یاد شده و اگر نقدی بوده به خوبی بوده است. این حرفی که می زنم یک حرف شخصی نیست، بلکه یک حرف و نگرانی کلی است. آدم های سینما با رفتن و حمایت کردن از این برنامه دارند به بدنه اصلی سینما ضربه وارد می کنند! «هفت» برای تخریب سینمای ایران اهداف از پیش تعیین شده دارد. باور کنید این حرف من شخصی نیست، همیشه هم برای حضور در این برنامه از من دعوت کرده اند اما هیچ وقت تنها به منافع شخصی خودم فکر نمی کنم. همیشه می گویم منافع همه ما و همه سینما منافع اصلی من است، وگرنه من هم می توانم یک روز بروم بنشینم حرف بزنم و کمک کنم به ساختن برنامه ای که هدفش می دانم چقدر زشت است! آن تله های کوتاه سینمایی هم که می سازند در راستای همین تخریب است.
حیف زوج رضا گلزار و الناز شاکردوست نبود که اینقدر راحت نابودش کردند؟
در این سینما چیزهای مهم تر از این مسائل حیف شده است! آقای گلزار بالاخره یکی از مهره های سینما بودند، قصد نقد و بررسی ندارم اما یکسری آدم ها خوب یا بد چرخه سینما را به گردش انداختند که یکی شان همین آقای گلزار بود.
مثلا همین خانم عسل بدیعی که فوت کرد، مردم ایران چه کردند؟ قبل از این کسی می پرسید کجاست؟ نسرین مقانلو می گفت این آدم حالش بد بود برای اینکه ۹ ماه سرکار نرفته بود، در حالی که به کار کردن احتیاج داشت؛ زنی که فرزندش را نگه داری می کرد و ستون اصلی خانواده بر دوشش بود. کسی می پرسید کجاست؟ چه می کند؟ چرا باید بگذاریم هنرمندان عزیزمان تازه وقتی از دست رفتند یادشان کنیم یا به فکر قدردانی از آنها بیفتیم؟ چرا تا وقتی هستیم قدر همدیگر را ندانیم؟ چرا وقتی کسی هست که می تواند چرخه سینما را به حرکت بیندازد باید سرکوبش کنیم؟ این ها همه درد است که آدم ها خودشان هم شاید بدانند اما باز هم ادامه می دهند! امیدوارم روزی برسد که قدر هنرمندانی که هستند را بیشتر بدانیم. در مورد خانم بدیعی این صرفا مرگ طبیعی بود ولی آقای گلزار نبودش شاید از نظر جسمی باشد اما مرگ هنرپیشه است در سینما و من بابت نداشتنش در سینما تسلیت می گویم!
اگر یک روز این اتفاق برای خودت هم بیفتد و اجازه ندهند دیگر در سینما باشی چه رفتاری خواهی داشت؟
شاید فکر کنی حرفی که می زنم خودخواهی است اما اگر این اتفاق برای من هم بیفتد این من نیستم که سینما را از دست می دهم بلکه سینماست که من را از دست می دهد. من اینگونه فکر می کنم چون این سینما چیزی نبود که فکر می کردم قرار است به دست بیاورم. در این سینما هر چقدر هم بال های بزرگی داشته باشی و بخواهی بلند بپری آنقدر سقفش کوتاه است که جایی برای پرواز نیست.
چرا اینقدر با خبرنگارها بدی و مصاحبه نمی کنی؟
نه اینطور نیست اگر زمان زیادی است که مصاحبه نکردم برای این است که خب، حرفم را آن طور که هست به مردم منتقل نمی کنند! اگر مردم بخواهند از من حرفی را بخوانند نباید حرف های یک ذهن فیلتر شده و با اهداف خودش باشد. من می خواهم حرف من با همه خلوصش به مخاطبم به کسی که وقت می گذارد و ارزش قائل است و فیلم های من را دنبال می کند منتقل شود. این حق من است و وقتی می بینم اینگونه نیست این ارتباط را قطع می کنم تا به مخاطبم احترام بگذارم.
با این حساب طرفدارانت که دوست دارند حرف هایت را بشنوند یا در برنامه ای تو را ببینند چه کار باید بکنند؟
خب، من برای گفت و گو با آدم ها قبل از هر چیز تحقیق و تفحص می کنم، درباره خود تو هم همین اتفاق افتاد و دیدم دوستان آقای فراهانی راد را تایید می کنند، بنابراین این بار برای انجام این مصاحبه اعتماد کردم و امیدوارم اعتمادم درست از آب دربیاید (خنده)، وگرنه… آن موقع تصمیم می گیرم!
قصد نداری دیگر به نوشتن ادامه دهی؟
چرا، همیشه گفته ام یک دفترچه خاطرات دارم به نام «رازهای فاش نشده یک نابازیگر»، ولی فکر می کنم این هم مثل برنامه هفت خواهد شد! در نتیجه دوست ندارم پخش شود. سینما باید زیبا بماند؛ همانطور که از نظر من همیشه بوده و هست.
راست است که می گویند تو پر فروش ترین زن سینمای ایران هستی؟
چاکریم! (خنده)
تا آنجا که می دانم خیلی از بازیگرهای خانم این موضوع را که کدام بازیگر بیشتر می فروشد و دستمزد می گیرد را دنبال می کنند، تو هم این کار را انجام می دهی؟
نه، این کار بعضی مجله هاست که دست به جمع و تفریق دستمزد و فروش بازیگرها می زنند و ارقامی را در می آورند. چند سالی پشت سر هم این اتفاق افتاد که من پرفروش ترین زن سینما بودم.
یادم است در یک دوره اکران سینماها تو ۶ فیلم همزمان روی پرده داشتی. اما الان تو را سالی یا دو سالی یک بار در یک فیلم می بینیم. چه اتفاقی افتاده؟ پیشنهادهایت کم شده یا رقم دستمزدت آنقدر بالا رفته که در توان هر کسی نیست؟
پیشنهادها که خدا را شکر هیچ وقت کم نشده، از نظر مبلغ قرارداد هم همیشه چیزی که حقم بوده را گرفته ام و رقمم، رقم معقولی است، به لحاظ اینکه همه ما در فروش یک فیلم سهیم هستیم، در نتیجه همه چیز باید عادلانه تقسیم شود. شاید از نظر بعضی تهیه کننده ها رقم دستمزد من ناعادلانه باشد اما در حقیقت این نیست و باز با همه این او.صاف هیچ وقت روی پیشنهاد من تاثیر نگذاشته است، چون آن تهیه کننده محترم می داند که حتی برای نفع خودش هم که شده به صرفه تر است که پیشنهاد من را بپذیرد تا اینکه انتخابش را عوض کند! ولی واقعا فیلم نامه های خوب تعدادشان کم است ، یعنی تعدادشان کم است. بعد هم اصولا من فیلم نامه ای کار نمی کنم که نقشم مثل نقش نگاه مهتاب زنها باشد! یک دختر زیبای آرایش کرده که «بله و چشم آقا» بگوید! من هرگز این نقش ها را بازی نمی کنم، چون دوست ندارم نقشم یک نقش توسری خور و ابزاری باشد. نمی خواهم ابزار ساخت فیلم باشم، دوست دارم خودم در فیلم تاثیرگذار باشم.
چه نقشی همیشه ایده آلت بوده که بازی اش کنی؟
دلم می خواهد بروم سراغ نقش های منفی؛ پیچیدگی های یک چنین شخصیت هایی به عنوان یک بازیگر برایم جذابیت دارد. نقش یک انسان روانی هم از ایده آل هایم در انتخاب های بعدیست.
کدام یک از کارهایی که تا حالا بازی کردی را دوست نداری یا دلت می خواهد مثلا سی دی اش را بشکانی؟
فیلم های آدم مثل بچه های آدم می مانند، بنابراین دلم نمی آید حتی فیلم هایی را هم که قلبا دوست شان ندارم را بشکنم، چون باید می بوده که من الان اینجا بایستم؛ مثل یکسری پله می ماند که تو را به قله می رسانند، شاید چند تا از این پله ها لق بوده باشد و پایت را گذاشته باشی روی سنگ شکسته سر هم خورده باشی اما باید می بوده که تو الان اینجا باشی. آدم از کارهای بدش درسهای بیشتری می گیرد، ولی در کل همه کارهایم را دوست دارم، چون یک تایمی از زندگی یک زمانی از عمرت را در آن فیلم می بینی. اصل این است که از فیلم های بد درس های خوب بگیریم و دیگر تکرارش نکنیم. من از درجا زدن بدم می آید؛ این به نظرم مهم تر از این است که بخواهم روی کاری غیظ داشته باشم.
بالاخره خستگی ات در رفت؟
من هیچ وقت خسته نیستم!
خودت در آن یادداشتی که در جشنواره فجر برای حاضر نشدنت در کنفرانس خبری رسوایی نوشته بودی اشاره کرده بودی آقای ده نمکی خسته ام! اصلا دلیل نوشتن آن یادداشت چه بود؟
آن نوشته را خیلی دوستش داشتم. نمی دانم… اصولا زیاد براساس دلیل کار نمی کنم. وقتی حسم بگوید، کاری را انجام می دهم و فکر هم می کنم کار درستی کرده باشم. من که در آن جمع نمی آمدم اما دلم نمی خواست فکرکنند اگر نیامدم یعنی بی تفاوتم. می خواستم ثابت کنم اگر نیامدم دلیل بر بی تفاوتی نیست.
چرا نرفتی؟ حالت خوب نبود یا دعوا و بحثی پیش آمده بود؟
نه حالم که خوب بود اما می دانستم همه آدم هایی که در آن جمع حضور دارند یا بهتر بگویم اکثرشان نیامده اند صرفا یک فیلم ببینند و کاری را از لحاظ فیلمنامه، هنری و بازی بررسی کنند! شاید آنها بیشتر برای حواشی پیرامون آقای ده نمکی و حاشیه سازی آمده بودند و آن مجلس جایی نبود که جنبه هنری داشته باشد.
خانواده و اهالی فامیل چقدر خوشحال اند که به واسطه حضور تو در سینما نام خانوادگی شان امروز تبدیل به یک برند شده است؟
اتفاقا چند روز پیش داشتم به یکی از دوستانم می گفتم که یک روز آن اوایل وقتی اسمم را گفتم یکی از تهیه کننده های خوب سینما چند بار فامیلی ام را پرسید و گفت حتما اسم و فامیلت را عوض کن و یک اسم و فامیلی بگذار که راحت در دهان بچرخد! ولی من گفتم من همین هستم و اگر کسی بخواهد من را بشناسد باید با همین اسم و فامیلی که دارم بشناسد. گفت با توجه به اینکه چهره و صدایت استانداردهای سینما را دارد اسم و فامیلت راحت نیست و تاثیر منفی می گذارد چون کسی نمی تواند اسم و فامیلت را به راحتی به یاد بیاورد اما قبول نکردم.
از تلویزیون چه خبر؟
سلامتی!
در این سال ها خیلی از ستاره های سینما وارد تلویزیون هم شدند، احیانا تو چنین تصمیمی نداری؟
در سینما مخاطب را خودت انتخاب می کنی و مخاطب هم همین طور اما در تلویزیون تو مخاطبت را انتخاب نمی کنی و مخاطب هم. بنابراین باید سلیقه و خواسته ۷۰ میلیون نفر آدم را برآورده کنی. اگر روزی نقش ماندگاری بهم پیشنهاد شود که ارزشش را داشته باشد و بدانم شرمنده مردم نمی شوم قطعا بازی اش خواهم کرد.
قبل از اینکه فیلمنامه رسوایی به دستت برسد و بخواهی در این فیلم بازی کنی، تصوراتت درباره زندگی یک دختر پایین شهری چه بود؟ فکر می کردی زندگی آنها چه شکلی است؟
البته من قبل از این هم در «بی وفا» تجربه چنین نقشی را داشتم ولی این موضوع همیشه برایم جذاب بوده و نگاه ویژه ای به این دختر ها دارم. همیشه به این قشر احترام گذاشته ام چراکه درد و غمی که یک دختر جنوب شهری (جنوب شهری که می گویم به واسطه کم بضاعتی ای است که در آن منطقه ساکن شده اند) برایم تامل برانگیز بوده. دخترها خیلی بیشتر از پسرها رویاپردازی می کنند، خیال بافی می کنند، در رویاهای خودشان به خیلی از ظرافت های زندگی توجه می کنند که شاید دغدغه پسرها نباشد. دخترها برای رسیدن به آرزوها و رویاهایشان هر تلاشی می کنند شاید به همین دلیل است که بعضی هایشان به قول امروزی ها «خراب» می شوند. همه مان وقتی در جامعه یک زن فاحشه می بینیم می گوییم «وای فاحشه است» اما هیچ وقت نمی گوییم چرا چی شد که این اتفاق افتاد؟ همه ما وقتی به این دنیا می آییم پاک هستیم، چه می شود که بعضی ها خراب و فاسد می شوند؟ زن به نوبه خودش و مرد هم به نوبه خودش.
باید ریشه یابی کنیم. دیدن این چیزها برای مسئولین جذاب نیست هیچ وقت به این مسائل پرداخته نشده و ریشه یابی درستی نشده، یعنی نخواسته اند که ریشه های این معضل را مطرح کنند. فیلم رسوایی دقیقا همین موضوع را به چالش کشیده است این وظیفه سینماست که بیاید و این را به شکل خودش زیبا نشان دهد تا در عین اینکه مخاطب کار را دوست داشته باشد به فکر فرو رود. خوشحالم بابت حضورم در این نقش چراکه شاید توانسته باشم دِینی را به یک قشر از جامعه ادا کرده باشم.
خیلی از خانم ها خودشان را می کُشند تا زیبا شوند و بعد بروند جلوی دوربین اما تو خیلی وقت ها در فیلم هایت خودت را می کُشی زشت شوی! دلیل خاصی داری برای این تصمیم هایت داری؟
من بازیگرم، قضیه قیافه نیست. در فیلم «مجردها» پیشنهاد خودم بود عینک ته استکانی بزنم و دندان مصنوعی بگذارم و… یا در «چراغ قرمز» هیچ کس حاضر نشد آن نقش را کار کند و من آمدم و آن تغییر و تحولات را دادم چون می خواستم ثابت کنم که من به خاطر چهره ام نیامده ام و می خواهم بازیگر باشم. واقعیت هم همین است. چهره یک بازیگر بعد از یک مدت عادی می شود و از آن به بعد چیزهای دیگری است که بیننده را نگه می دارد. بخش عمده اش به کاریزمای آدم برمی گردد. ماندگاری در سینما چیزهای دیگری غیر از ظاهر می خواهد، وگرنه در این سال ها خیلی ها آمدند و بعد از یکی دوبار بازی بدون اینکه اتفاق خاصی برایشان بیفتد خداحافظی کردند! من با بازی در این کارها می خواستم هم به دیگران و هم در درجه اول به خودم ثابت کنم که اگر این ادعا را داری بازیگری پس بیا و برادری ات را ثابت کن.
گفتی ورزش می کنی؟!
زمانی که سر فیلم برداری نباشم دوست دارم ورزش کنم چون فکر می کنم بدن و بیان ابزار اصلی یک بازیگر هستند چون وظیفه منِ بازیگر است که در جواب محبت و حمایت های مردم روز به روز بهتر شوم.
وقتی داشتیم برای جلد عکاسی می کردیم، به نظرم رسید رابطه تو و علی برادرت خیلی گرم و صمیمی است. واقعا در خانه هم همین شکلی هستید یا بیرون که می روید با هم خوب می شوید؟ فکر نمی کنی داشتن خواهری مثل الناز شاکردوست با همه حرف و حدیث ها و شایعاتی که برای یک ستاره می سازند کمی دردسرساز باشد و آیا تا حالا باعث کدورتی بین تان شده؟
اگر آدم ها همینطوری که هستند همدیگر را بپذیرند چیزی به نام مشکل به وجود نخواهد آمد. در همه روابط؛ زن و شوهری، خواهر و برادری یا دوستی، باید همدیگر را همان طور که هستیم بپذیریم و دوست داشته باشیم. خوشبختانه من و علی هم رابطه خیلی خوبی با هم داریم. علی هم از آن ابتدا نسبت به ورود من به سینما نارضایتی خاصی نداشت و همیشه حمایتم کرده است. خدا را شکر هم تا حالا کارم برای خانواده ام اذیت و آزاری نداشته، خودم هم همیشه مراقب بودم و سعی کردم از حواشی دور باشم.
فکر می کنی دلیل اصلی حرف و حدیث و شایعه درآوردن آدم ها برای ستاره ها چیست؟
همیشه به کسانی که به شما حسودی می کنند احترام بگذارید چون اینها همان هایی هستند که از صمیم قلب ایمان دارند که شما بهتر از آنهایید.
طی گفتگو با تنی چند از هنرمندان نظرشان را در خصوص شرکت در انتخابات و علت حضورشان پرسیده شد که در ادامه می خوانید:
بازیگران سینما و تلویزیون از انتخابات یازدهم میگویند:
* اکبر عبدی: نمی توانیم به سرنوشت کشور بی تفاوت باشیم
اکبر عبدی گفت: همه ما نسبت به آینده کشورمان یک تکلیفی داریم و نمی توانیم به سرنوشت آن بی تفاوت باشیم پس باید سعی کنیم از میان کاندیداهای خوب ریاست جمهوری خوبترین را برای آباد کردن کشور انتخاب کنیم.
* مهران رجبی: سرنوشت مملکت با رای ما به جلو حرکت می کند
مهران رجبی عنوان کرد: من رای می دهم...چرا که اگر در انتخابات شرکت نکنم پس حق اظهارنظر در هیچ مسئله ای را نخواهم داشت. سرنوشت مملکت با تک تک رای ما به جلو حرکت می کند. بنابراین رای می دهم تا بتوانم در کشورم حق اظهار نظر داشته باشم.
* نفیسه روشن: دوست دارم در کشورم اتفاق خوبی بیافتد
نفیسه روشن: انتخاب یک اتفاق است و زندگی ما را مجموع این اتفاقات شکل می دهد. من رای می دهم چون می خواهم در کشورم اتفاق خوبی بیافتد.این یک وظیفه ی اجتماعی است.
* زیبا بروفه: دوست دارم با آحاد مردم مشارکت داشته باشم
زیبا بروفه گفت: هر کشوری قانونی دارد و احترام به قانون وظیفه افراد هر کشوری است.من به عنوان یک فرد از جامعه یک حق نظر دارم. نظرم را اعلام می کنم تا در انتخاب فردی شایسته و لایق برای موفقیت کشورم با احاد مردم مشارکت داشته باشم.
* شهروز ابراهیمی: آینده کشوم برایم مهم است
شهروز ابراهیمی اظهار داشت: اگر یک ایرانی هستی و اینجا زندگی می کنی این تکلیف توست که برای رسیدن به ایده آل هایت در زندگی در سرنوشت کشورت مشارکت داشته باشی. من رای می دهم چون آینده کشوم برایم مهم است.
* حسین مهری: دوست دارم شریک اتفاقات بزرگ کشورم باشم
حسین مهری اعلام کرد: من رای می دهم چون دوست دارم در اتفاقات بزرگ کشورم به عنوان یک ایرانی شریک باشم.
* بهنوش بختیاری: به خاطر سربلندی، عزت و آبرویم رای می دهم
بهنوش بختیاری عنوان کرد: اگر ایرانی هستم. اگر در این آب و خاک زندگی می کنم. اگر عاشق ایران هستم. اگر قلبم برای کشورم و مردم کشورم می تپد پس بخاطر سربلندی ایران... سرزمینم ...جانم...عزت و آبرویم...رای می دهم.
* آزیتا ترکاشوند: رای دادن لبیک گفتن به رهبر بزرگوار کشور است
آزیتا ترکاشوند عنوان کرد: به نظر من رای دادن لبیک گفتن به رهبر بزرگوار کشور است بخصوص در شرایط خاص امروز. بیگانگان منتظر ضربه زدن به ایران هستند .ایرانی که امروز مستقل از دیگران به پیش می رود. خارج از ایران همه منتظر کم رنگ شدن حضور مردم در مناسبات اجتماعی کشور هستند و ما با حضور در پای صندوق های رای خط بطلان بر این امید آنها می کشیم.
* بهروز بقایی: به پاس همه عطاهای کشور به من، او را پاس میدارم
بهروز بقایی گفت: رای ندهم؟ چرا رای ندهم؟ رای می دهم خوب هم رای می دهم ... هرچه دارم از کشورم دارم پس باید به پاس همه عطاهای کشورم منم او را پاس بدارم.
* رانا قصرنژاد: همه ما رای می دهیم تا یک کشور زیبا داشته باشیم
رانا قصرنژاد عنوان کرد: ایران رو اگه مثل یک باغچه فرض کنیم و هر رای مردم رو یک گل ....خوب اگه من رای ندهم /تو رای ندهی / او رای ندهد...چه می شود؟ می شود یک باغچه بی گل و زشت .آیا شما یک باغچه بی گل رو دوست دارید؟ مسلما نه. پس من رای می دهم ... تو رای می دهی.../
جام فرهنگی:
امین حیایی درباره پوشش معلم ها گفت: همان طور که می دانید من قبلا معلم بودم و زمانی که ما معلم بودیم پوشش معلم ها هم مانند بچه ها مثل هم بود، منظورم این نیست که مانند دانش آموزان پوشش فرم داشتند اما تقریبا همه می دانستند که مجاز هستند چه نوع لباسی را بپوشند.
بازیگر سریال "کلاه پهلوی" ادامه داد: معلم الگوی شاگردان است چه به لحاظ پوششی و چه به لحاظ اخلاقی بنابراین یک معلم مسئول است که در پوشیدن لباس دقت لازم را انجام دهد تا بتواند به شاگردانش درست لباس پوشیدن را بیاموزد.
حیایی اضافه کرد: لباسی که ما بر تن می کنیم نشان دهنده فرهنگ ما است، فرهنگ ایرانی هم به اندازه کافی غنی است پس بنابراین نیازی نداریم از کشورهای بیگانه به ما برای پوشیدن خط داده شود.
او در پایان نوع پوشش معلم ها را بسیار حائز اهمیت دانست و گفت: یک معلم با نوع لباسی که به تن می کند به شاگردانش می آموزد که باید وقار و متانت و همچنین فرهنگ ایرانی را در نوع پوشش رعایت کنند.
[-] | اندازه متن | [+] |
جام کشکول؛
سختگیری یک واژه کلی است اما مامان من به دلیل اینکه معلم بود و خیلی هم اهل برون ریزی نبود، می شود در زمره مامان های سختگیر قرارش داد. اما سختگیری به مفهوم سختگیری خیلی در خانه ما متداول نبود. برخی چارچوب های مشخص وجود داشت که باید آنها را رعایت می کردیم. البته من خیلی تضاد چندانی با مامان و بابا نداشتم. چون تربیتم، زیر سایه آنها بود و این چارچوب ها را می فهمیدم و رعایت می کردم. بزرگ ترین مساله من در زندگی با مامان و بابا، درس نخواندن بود که آن هم بالاخره حل شد و در سال چهارم که فکر کردم درس و مدرک فایده ای ندارد، ۳ سال برای دانشگاه هیچ درسی نخواندم و آنها هم کاری نمی توانستند بکنند. بعد دیگر به عشق تئاتر خودم را جمع و جور کردم، دیپلم گرفتم و رفتم دانشگاه و...
پس تنها مشکل تان درس نخواندن بود؟
بله، که آن هم حل شد. شاید تنها گلایه ای که من و لاله داشتیم، این بود که چرا ما شبیه خیلی از مادر و دخترها باهم حرف نمی زنیم و درددل نمی کنیم که باز همین هم خیلی مهم نیست، چون به ما یاد داد بتوانیم در یک شرایط چارچوب دار زندگی کنیم و چارچوب ها را خودمان رعایت کنیم. هم من و هم لاله، همچنان پایبند آن چارچوب هایی هستیم که مادرمان به ما یاد داده.
پس راضی هستید؟
به نظر من تربیت پدر و مادر مجموعه خوبی ساخته. درون گرایی و چارچوب های مادرم، با رفتارهای برون گرای پدرم و دوستان و رفت و آمدهایی که داشت، به ما یاد داده درست زندگی کنیم. همیشه آنقدر بنیاد تفکری قوی داشتیم که حتی در سختی ها و مشکلات هم اینها را از دست ندادیم. مثلا در سیستم تربیتی ما این بود که هر امکاناتی، برای هر ۵ نفر ماست و همین، همه ما را به آدم هایی خودکفا تبدیل کرد. اتفاقی که من الان در تربیت ها نمی بینم. الان همه امکانات صرف یک نفر و در نتیجه قدرت استقلال بچه ها کم می شود و... من اینها را دوست ندارم. ما همیشه برای اندازه زندگی خودمان کوک بودیم، اما همیشه با این مفاهیم بزرگ شدیم که حواس?مان به دیگران باشد، به آدم ها کمک کنیم و.... من نمی گویم شاید روش تربیتی کاملا درست بوده، اما به نظرم روش خیلی تاثیرگذار و مثبتی بود.
مادرتان هم به استقلال و هویت شما اصرار داشت؟
دقیقا، اینکه ما دختر بودیم، دلیلی برای این نبود که خیلی از اتفاق ها برای ما ساده تر باشد و برای برادرهایم نه. شاید این در کودکی اذیت کننده بود، اما اگر الان ما را در هر اجتماعی رها کنید، قدرت تطابق داریم. می توانیم سختی ها را پشت سر بگذاریم و بدون رد شدن از خط قرمزها یا سوءاستفاده از جنسیت مان، به آن چیزهایی که می خواهیم برسیم. همیشه تلاش کردیم نان بازویمان را بخوریم. وارد حاشیه نشویم و در اصل تمرکز کنیم و فکر می کنم این مدیون تربیت درست است.
این چارچوب ها هیچ وقت اذیت تان نکرده، یعنی هیچ وقت با خودتان فکر نکردید کاش نزدیک تر بودید؟
شاید به خاطر همسایگی، الان رابطه نزدیک تر باشد اما پدر و مادرم هیچ وقت خودشان را به ما تحمیل نکردند و همیشه هویت مستقل ما را قبول کردند. این الان، برای منی که به دهه ۴۰ زندگی ام نزدیک می شوم و به این هویت مستقل بیشتر از هرزمان دیگری نیاز دارم، خیلی خوب است. شاید یک از دست دادنی داشته باشد، اما نمی توانی هم یک رفاقت بی غل و غش خواهرانه با مادرت داشته باشی و هم استقلال بخواهی. من این را در همان سال های جوانی یاد گرفتم که این دوری هزینه همان استقلالی است که هر آدمی در زندگی اش، رویای آن را دارد. البته این دوری، دوری عاطفی نیست. اتفاقا، عاطفه بین ما خیلی قوی است، اما ظاهری نشان نمی دهیم. هیچ وقت خودمان را بغل مامان نینداختیم که ما را ناز کند، اما همیشه، آن عشق و علاقه واقعی بین?مان وجود دارد. مثلا اینکه وقتی سر سریال آقای جیرانی در ترکیه بودم و شنیدم حال مامان بد شده، کار را رها کردم و برگشتم تهران یا شب هایی که مامان می فهمد من تپش قلب دارم، می آید بالا و من را می برد بیمارستان. اینها بین ما هم جریان دارد، اما خب نوع بروزش متفاوت است و به ما یاد داده احساسات?مان را کنترل و مدیریت کنیم.
فعالیت شما خواهرها هم عجیب است. شما ۲ نفر حسابی فعال هستید، این از امیدواری ای می آید که از خانواده به شما رسیده یا اینکه شکست ناپذیری و فعالیت به شما منتقل شده؟
هر دو. به نظرم نمی شود اینها را از هم جدا کرد. من این حد کارکردنم را در وهله اول برای به دست آوردن هویت مستقل اجتماعی انجام می دهم. پدرم معتقد بود باید روی پای خودمان بایستیم و همین شد که از سال های اول جوانی، کار می کردیم. کم کم هرچه پیشرفت کردم، راضی تر شدم و وقتی انرژی ام در بازیگری اشباع شد، به این فکر کردم که این انرژی را جای دیگری هم صرف کنم. کار تا الان بیشتر از آنکه بحث مالی داشته باشد، بحث معنوی داشته. همیشه دلم می خواست کاری کنم که شغلی تولید کنم و... همه اینها برای من خیلی مهم است. اصلا دلم نمی خواست فقط یک بازیگر باشم و به شهرت و پول آن اکتفا کنم. می توانم بگویم همه اینها از یک نیاز به هویت اجتماعی شروع شده و بعد هم با امیدواری و نگاه سازنده، ادامه پیدا کرد.
پس امیدواری هم هست؟
فکر می کنم زندگی خیلی کوتاه است و آدم باید هر لحظه آن را زندگی کند و نفس بکشد. افسردگی را دوست ندارم، چون هر لحظه ای ممکن است نباشم و برای همین فکر می کنم باید در تک تک لحظات زندگی امیدوار باشم و به ساختن اتفاق های خوب و تازه فکر کنم.
اگر بخواهید یکی از خصلت های مادرتان را برای خودتان نگه دارید، کدام را نگه می دارید؟
صبوری و اقتدارش. من این اقتدار مامان را خیلی دوست دارم. هیچ کس نتوانسته حریم مادرم را بشکند و به آن ورود کند و من این را خیلی دوست دارم.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دولت، هیئت وزیران بنا به پیشنهاد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و به استناد ماده(7) قانون تعیین حدود و وظایف و اختیارات و مسئولیت های ریاست جمهوری -مصوب 1365- تصویب کرد؛ نشان دولتی درجه یک فرهنگ و هنر به اکبر عبدی و داریوش ارجمند اعطا میشود.
این مصوبه از سوی محمدرضا رحیمی معاون اول رئیس جمهور برای اجرا ابلاغ شده است.
جام فرهنگی:
آرام و باطمأنينه مقابل ما نشست و به سؤالاتمان پاسخ داد. شايد يك ربع طول كشيد تا استرسمان بابت آنچه قبلا شنيده بوديم فروكش كند. محمدرضا شريفينيا بسيار بيادعاتر از آني بود كه تصورش را ميكرديم. نه مثل نقشهايي كه آب زيركاه به تمام معنا نشان ميداد و نه مرد قدرتطلبي كه به گواه شايعات سردسته مافياي سينماي ايران است؛ ساده بود و صميمي؛ راحت و بيدغدغه. آنقدر كه از او پرسيدم چرا به شما ميگويند مافياي سينماي ايران. بدون اينكه اخمي روي صورتش بنشيند جواب تكتك سؤالهايمان را داد. با اعتمادبهنفس بالايي كه البته قابلپيشبيني بود از خود و تواناييهايش دفاع كرد. مردي كه با نقش وليد در سريال امامعلي(ع) به شهرت رسيد، چندين و چند ستاره تحويل سينماي ايران داد كه از همه آنها راضي است. گذشته را كه نگاه ميكنيم شريفينيا بوده. حالا هم كه هست و از قرار در آينده هم با همين قدرت و توانايي خواهد بود. اگر ميخواهيد از مردي كه اين روزها بيشتر از ساير همصنفانش به سينما و تلويزيون ايران مسلط شده و معمولا در كارهاي اسم و رسمدار دستي بر آتش دارد بيشتر بدانيد، اين گپ ويژه را از دست ندهيد. صحبتهاي شريفينيا درباره همه چيز خواندني است.
حمله به سـلطان سـلیمان درنمایشگاه کتـاب آمـد!
از قديم گفته اند جلوي ضرر را از هرجا بگيري منفعت است. وزارت ارشاد با همين رويکرد به جريان توزيع کتابهاي «حريم سلطان» و «عشق ممنوع» در نمايشگاه ورود کرد و... در خیلی از کتابخانههای قدیمی پدر و مادرهای ما کتابی هست به نام سلیمان خان قانونی و شاه طهماسب. کتابی که وقتی ترجمههای ذبیحا... منصوری رایج بود، به همراه سینوهه و کنتمونت کریستو، یکی از ترجمههای پرطرفدار و پرفروش او بود و به چاپ چهارم هم رسید اما کسانی که این کتاب را خواندند نمیدانستند سالها بعد کشور ترکیه سريالی درباره این شاه مشهور دولت عثمانی خواهد ساخت که کتابهای دیگری از زندگی او منتشر شود. البته کتاب سلیمان خان قانونی و شاه طهماسب ربط زیادی به سريال ندارد اما کتاب «حریم سلطان» که امسال در نمایشگاه تهران درباره زندگی سلطان سلیمان رونمایی شد کاملا منطبق بر سريال است و در مدت کوتاهی به همراه کتاب «عشق ممنوع» از نمایشگاه کتاب جمعآوری شد.
سريالها روی کاغذ
نمایشگاه کتاب امسال در روزهای اول مهمان پدیده جالبی بود. توزیع دو کتاب «عشق ممنوع» و «حریم سلطان» که بر اساس آنها دو سريال پرطرفدار از یکی از شبکههای ماهوارهای فارسی زبان خارج از ایران پخش میشود، تعجب زیادی را برانگیخت. پخش سريال «عشق ممنوع» از شبکه ماهوارهای به پایان رسیده و سريال «عصر پرشکوه» که در ایران به «حریم سلطان» معروف است همچنان در حال پخش است. هر دوی این سريالها در این مدت خبرساز بودهاند و حتی در آذرماه سال گذشته تعدادی از دوبلورهای سريال حریم سلطان بازداشت شدند و از نیمه سريال به بعد کار دوبله را افراد دیگری انجام دادهاند. با وجود تمام این حاشیهها چاپ و توزیع دو کتاب با موضوع این سريالها در نمایشگاه کتاب بسیار عجیب بود.
کتاب حریم سلطان وجود ندارد
کتاب «عشق ممنوعه» رمان قدیمی و بسیار معروفی در ترکیه است. این کتاب نوشته خالد ضیا اوشاقلی گیل، از نویسندگان مشهور ترکیه است که برای اولینبار در سال 1899 و 1900 به صورت پاورقی در مجله فنون ثروت منتشر شد و بعد در سال 1900 به صورت یک کتاب درآمد و بارها تجدید چاپ شد. کتاب عشق ممنوع که در نمایشگاه امسال توزیع شد ترجمه همین رمان است. این کتاب داستان دختری را روایت میکند که عاشق مردی پیر و پسرخوانده اوست اما کتاب حریم سلطان نویسنده مشخصی ندارد و معلوم نیست منبع این کتاب چه بوده است و اصلا کتاب ترجمه است یا تالیف. در واقع کتابی به نام حریم سلطان در ترکیه وجود ندارد و نویسنده این سريال گروهی از فیلمنامهنويسان ترک بودهاند که با توجه به مستندات تاریخی سريال را نوشتهاند. این کتاب درباره زندگی سلیمان اول، سلطان عثمانی و ماجراهای زنان اوست.
جلوی ضرر را زودتر بگیرید
انتشار این دو کتاب بار اول نبود که به گوش مسئولان میرسید. روز دوم نمایشگاه محمد اللهیاری، معاون امور نمایشگاهی نمایشگاه کتاب در جمع خبرنگاران گفت از توزیع این دو کتاب در نمایشگاه اطلاع ندارد. چند ساعت بعد از دستور جمعآوری کتابها از سوی وزیر ارشاد، مجید حمیدزاده، رئیس کمیته ارزشیابی کتاب گفت هر دوی این کتابها با رعایت تمام ضوابط انتشار کتاب صورت گرفته است و عرضه آنها در نمایشگاه از نظر من بلامانع است. حمیدزاده گفت در مورد این دو کتاب برخوردی با ناشر نخواهد شد و این کتابها میتوانند در نمایشگاه عرضه شوند. حمیدزاده بعد از آن توضیحی درباره تفاوت سینما و ادبیات داد و گفت در حوزه کتاب، طبق ضوابط ارزیابی کتابها، این دو کتاب مشکلی نداشته و مجوز انتشار گرفتهاند. او درباره اظهارات وزیر ارشاد گفت: احتمال اشتباه در کار، در میزان اندک وجود دارد. هر زمانی متوجه خطا شویم باید خطا را اصلاح کنیم و جلوی آن را خواهیم گرفت. جلوی ضرر را از هر جایی بگیریم منفعت است.
مسئولان کوتاهی کردهاند
روز سوم نمایشگاه محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور در نمایشگاه و با سؤال خبرنگاران از توزیع این دو کتاب خبردار شد و بلافاصله دستور پیگیری و جمعآوری این دو کتاب را صادر کرد. محمد حسینی گفت ما گروهی برای نظارت بر کتابها داریم. اگر این دو کتاب مجوز چاپ نداشته باشند و در نمایشگاه عرضه شوند، با ناشر آن برخورد میشود ولی اگر مجوز داشته باشند ماجرا متفاوت میشود. اگر این کتابها مجوز نشر گرفته باشند و با مجوز ارشاد در حال عرضه در نمایشگاه باشند، یعنی قبلا در بررسی کتابها از سوی مسئولان کوتاهی صورت گرفته است. پس از آن وزیر ارشاد گفت من به دوستان تذکر میدهم که درباره توزیع این آثار بررسی لازم را داشته باشند.
(انسان دوست دارد چیزی را که او را از آن منع میکنید، ببیند) خیلی از موارد در جامعه ما منع است. ما به خیلی از مسائلی که مشکل آدمها و جوانهای ماست، نمیپردازیم و به هر دلیلی آنها را طرح نمیکنیم. با اينكه میشود در مورد هر کدام از این دلیلها یکییکی حرف زد، به همین دليل آدمها دوست دارند در مورد همه معضلات جامعه بدانند و وقتی که از زبان خود ما طرح نمیشود، به زبان بیگانه پناه میبرند و مینشینند آنها را میبینند
چه بسازیم که مخاطب بپسندد؟
فکر نمیکنم ما موظف باشیم چپ و راست در جامعه سریال بسازيم! من فکر میکنم یکی از مشکلاتی که الان در جامعهمان داریم نبود برنامههای تفریحی است. در خارج از کشور و ماهوارهها میبینید یکسری مسابقهها انجام میدهند که برای آنها خیلی زحمت میکشند. كارهاي هيجانانگيز ميسازند. مثلا 6 نفر میآورند برای یک مسابقه و بین این 6 نفر کارهای خیلی سخت و عجیب به وجود میآورند. کارهایی که دیدنشان برای ما خیلی جذاب است و تواناییهای خیلی بالایی میخواهد تا شما به آن مرز برسید. اما در مملکت ما کارهای تفریحی به این شکل ساخته نميشود. مثلا همین برنامههای بهترین آواز، بهترین موسیقی و بهترین صدا! خب بله در یک بخشهایی مشکل داریم اما در بخشهاي ديگر که میتوانیم این کار را انجام دهيم خب انجام دهیم! مثل انتخاب بهترين بازیگر و بهترين نقش. حالا ممکن است سیاست تلویزیون این نباشد. شما 500 تا از آدمهای علاقهمند به بازیگری را بیاورید بازی کنند، مردم دربارهشان نظر بدهند، یکی یکی حذف شوند. با بازیگرها حرف بزنند و صحنههای مختلف فیلمها را بازی کنند. همين کارهای تفریحی هستند که ميتواند تماشاگرها را جذب کند. نه به دلیل اینکه (این برنامه را جایگزین ماهواره کنیم) بلکه آذوقه را درست فراهم کنیم و به تماشاچیمان بدهیم. اوقات فراغت مخاطبمان را با برنامههایی پر کنیم که برایشان جذاب است.
چرا سریالهای ماهوارهای دیده میشوند؟
سریالهای خارج از کشور هم به لحاظ شکل ظاهری و هم به لحاظ محتوا جذابیتی دارند (و در آنها) مطالبی را مطرح میکنند که یک مقدار برای ما ممنوعه است. یک بخشی بهخاطر حدیث الانسان حریص علی ما منع (انسان دوست دارد چیزی را که او را از آن منع میکنید، ببیند) خیلی از موارد در جامعه ما منع است. ما به خیلی از مسائلی که مشکل آدمها و جوانهای ماست، نمیپردازیم و به هر دلیلی آنها را طرح نمیکنیم. با اينكه میشود در مورد هر کدام از این دلیلها یکییکی حرف زد، به همین دليل آدمها دوست دارند در مورد همه معضلات جامعه بدانند و وقتی که از زبان خود ما طرح نمیشود، به زبان بیگانه پناه میبرند و مینشینند آنها را میبینند. اما اینکه سريالهاي آنها باعث میشود سریالهای ما دیده نشود را قبول ندارم، به دليل اینکه هم تکرار آنها خیلی زیاد است و هم تکرار سریالهای ما زیاد است. به هرحال لازم است ببینیم چه چیزهایی موردتوجه آدمهای ما قرار میگیرد یا دشمن با چه شیوهای جامعه ما را هدف قرار داده است و دارد روی خانوادهها و جوانهای ما کار میکند. وقتی جسم کسی ناتوان باشد و به غذا احتیاج داشته باشد باید برود غذا تهیه کند. اگر شما به او غذای مناسب و مطلوب بدهید، میخورد. اگر ندهید بالاخره از یک جایی پیدا میکند. همه هم که مقید به یکسری اعتقادات و اصول نیستند. به هر حال بعضیها در این مسیر قرار میگیرند و در حقیقت ذهن و فکرشان براساس همان چیزی میشود که برایشان نقشه کشیده شده است. مشکل ما از آنجاست که این کار را نمیکنیم. اصلا شما الان تمام ماهوارهها را ببندید ولی وقتی طرف از سریالی که به او میدهید خوشش نیاید و دوستش نداشته باشد، نگاه نمیکند! قطع میکند! از بیرون سیدی میخرد و مینشیند فیلم یا شو میبیند. هجوم ماهوارهها در جامعه ما اخیرا خیلی زیاد شده و هر کدام دارند تلاش میکنند با هر شیوهای یک قشر را جذب کنند.
هدیه تهرانی از کجا آمد؟
خیلی چهرههای جدیدی داشتهایم که با شیوهها و بحثهای مختلف وارد این عرصه شدهاند. خانم هدیه تهرانی بهعنوان کسی که یکباره وارد این عرصه شد، آقای پارسا پیروزفر همینطور، خانم لیلا حاتمی که یکی، دو تا کار در دوره نوجوانی و پیش خانوادهاش انجام داده بود ولی بعد جذب شد. خود آقای ابوالفضل پورعرب. بازیگرانی که به این شکل و با معرفی وارد این عرصه شدند. یکسری هم بچههای تئاتر بودند که این موقعیت را داشتند تا جذب سینما شوند و بهعنوان یک چهره مطرح شوند. خیلیها را از تئاتر معرفی و وارد سینما کردیم. آمدند و خیلی هم موفق بودند. میدانید که بحث سینما و تئاتر و تلویزیون متفاوت است. بعضیها اصلا به درد سینما نمیخورند همانطور که بعضی از سینماییها اصلا به درد تئاتر نمیخورند یا بعضیها که اصلا به درد تلویزیون نمیخورند. هر کدام ویژگیهایی دارند که خیلی ریز و دقیق هستند. تهیهکنندههای بخشهای خصوصی و دولتی باید بپذیرند که از چهرههای جدید استفاده کنند تا بتوانیم این کشتی که آرام آرام به گل مینشیند را به حرکت دربیاوریم.
مشکلات دخترم خانوادگی نیست
من وبلاگ مهراوه را میخوانم. همیشه خیلی چیزهای جالبی مینویسد. یک بار نوشته بود خیلی دلم گرفته بود. خیلی گریه کردم. رفتم پیش بابا حالم خوب شد. میخواهم درمورد مسئولیت پدری بپرسم. شما خودتان را از بیرون چطور پدری میبینید؟
این را باید از مهراوه بپرسید که چه اتفاقی افتاد که حالش خوب شد. به هر حال کسی که در یک سن و سالی است، میآید پیش کسی که حداقل 20 سال، 25 سال از خودش بزرگتر است. یک دورهای را طی کرده. مشکلات سن ما مشکلات تئاتر و حجم کار زياد است. من همه این مشکلات را پشتسر گذاشتهام و میتوانم وقتی مینشینیم با هم حرف میزنیم و صحبت میکنیم به او آرامش بدهم. گیری که مهراوه دارد گیر کاری است، خانوادگي نیست. به دلیل اینکه موقعیت خانواده با موقعیت بیرون متفاوت است. در خانواده نمیتواند هیچ وقت ناراحت باشد یا گیری پیدا کند. مسائل کاری و مشکلاتی که در حرفه ما وجود دارد معمولا آدمها را آزرده میکند. میشود با بحث و صحبت و حرف آرامشی برای طرف مقابل ایجاد کنی. به دليل ارتباط خیلی زیادی که در زندگیام با کتاب داشتهام این موقعیت به مهراوه و بچهها هم انتقال پیدا کرده است.
پدر و مادر برای بچهها مثل کتاب هستند
بله، یک بازیگر باید به تمام علوم مسلط باشد. باید همه شیوهها، ذهنیتها، سبکها و نگاهها را بشناسد. به دليل اینکه باید در جایگاه همه آدمها قرار بگیرد. باید به همان میزان که میخواهی در جایگاه این آدمها قرار بگیری اطلاع داشته باشی. این به حرفه ما کمک میکند. به شما انرژی میدهد و شما را به کار مسلط میکند. وقتی این را به جوانترها انتقال داده باشی آرام آرام با آن انس میگیرند و با همان بیان و همان تجربهای که در یک کتاب هست، میآیند در کنار این ماجرا قرار میگیرند. وقتی شما یک کتاب را میخوانید یک زندگی را از ابتدا تا پایانش طی میکنید. یعنی انگار یک بار زندگی کردهاید. کتاب بعدی یک زندگی دیگر است. اگر میخواهی بدانی وارد فلان کار كه ميشوی چه اتفاقی میافتد با خواندن کتابی که آن شخصیت در آن است، میبینی قهرمان داستان با چه احساساتی برخورد کرد و چه رفتاری داشت و چه سیاستی را درپیش گرفت. وقتی مطالعه کرده باشی، میتوانی درمورد زندگیهای مختلف حرف بزنی، نظر بدهی و در حقیقت یک خرده راهگشا باشی و باعث آرامش طرف شوی. یادم میآید در دوران دانشجوییام کتاب جنگ و صلح را شروع کردم. باید این فضا را در خانه و خانوادهات به بچههایت بدهی. در حقیقت پدر و مادر باید برای بچهها مثل یک کتاب باشند.
وقتی افسردهام کتابهایم را تمیز میکنم
خودم هر وقت دلم خیلی میگیرد یا افسرده میشوم یا حوصله ندارم، میروم کتابهایم را ميخوانم و تمیز میکنم. وقتی کتابهایم را تمیز میکنم، کتابها را درمیآورم صفحههایشان را باز و نگاه میکنم. گاهی وقتها میبینی همین طور 3 ساعت ایستادهام! چون بدون آنكه متوجه باشم چند ساعت است كه میخوانم و جلو میروم. یکدفعه میبینم 3، 4 ساعت از وقتم گذشته و ذهن و روحم تغییر میکند. از شاملو دو تا شعر خواندهام، کدکنی را دیدهام، بهمنی را دیدهام، دو تا رمان را برداشتهام و ورق زدهام. اصلا وقتی ورق میزنم لذت میبرم و حس و حال خوبی پیدا میکنم. به نظرم آدمها باید برای بچههایشان پر از تجربه و مطلب و حرف باشند که وقتی بچه کنار پدرش میآید و میخواهد با او حرف بزند آنقدر برایش حرف داشته باشی که انگار آب سردی روی این شرایطی که برایش به وجود آمده، ريخته شده و او آرام شود. حالا چه گریه کرده باشد چه خیلی شاد باشد در هر دو صورت زیاد فرقی نمیکند. (ميخندد)
مهراوه وسواس دارد
هر نقشی یک کلید دارد. وقتي آن کلید را پیدا کنی با دوربین راحتی. بعد پیرامون آن را هم میسنجیم که الان این فیلم چه تاثیری دارد. چه موقع قرار است پخش شود. خود مهراوه خیلی روی نقشهایی که کار میکند، حساس است. به سادگی نقش انتخاب نمیکند و سر هر کاری هم به سادگی نمیرود. بهدليل مسائل مالی یا اینکه در کاری باشد و بازی کند به هیچ عنوان فیلمی را انتخاب نمیکند. حتما باید آن کار به او انرژی بدهد و آن را دوست داشته باشد و حس کند کاری که دارد انجام ميدهد یک تاثیر مثبتی دارد.
گروه و کارگردان و فضایی که دارد در آن کار میکند برایش مهم است و در مورد اینها با هم بحث و صحبت میکنیم.
ملیکا دنبال خودش میگردد
ملیکا غیر از بحث بازیگری کار نقاشی و ماسکسازی و کارهای دیگری هم دارد یک خرده خودش را مشغولتر از مهراوه میداند. ملیکا بیشتر دارد نقشهای مختلف را تجربه میکند تا ببیند در کدام بخش میتواند ثمربخش باشد. نقشهای کمیک کار میکند، نقش آدمهای معمولی را بازی میکند تا ببیند در کدام بخش به نتیجه میرسد. تکلیف مهراوه در بازیگری با خودش روشنتر از ملیکاست.
از بازيگري متنفرم
من 12-10 كتاب براي نوجوانها چاپ كردهام كه در زمان خودش پرفروشترين كتاب بوده اما متاسفانه در حال حاضر درگير بازي در فيلم و سريال هستم. بازيگري كه بسيار از آن متنفرم! از روز اول هم به بازيگري علاقه نداشتم. براي آن خيلي انرژي گذاشتم اما واقعيت اين است كه هيچوقت دوستش نداشتم. راستش را بخواهيد خيلي از نقشها را دوست دارم بازي كنم اما آن را بازي نميكنم. مثل نقش ديوانه. رويم نميشود آن را بازي كنم. خيلي از نقشها را دوست ندارم بازي كنم بهترين نقشي كه ميتوانم قبول كنم نقش ميرزا رضايي است كه در كلاه پهلوي بازي ميكنم. ترجيح ميدادم هميشه فقط اين نقشها را بازي كنم. آن نقش رياكاري كه بازي ميكنم را هم دوست دارم چون جامعه ما پر است از اين جنس آدمها. فكر ميكنم بازي در آن نقش وظيفهام است. اگر نقش مرا در رسوايي ببينيد متوجه ميشويد با چه قدرتي آن را بازي كردهام. چون چنين كاراكتري تا دلتان بخواهد در جامعه وجود دارد. نقش حاجي بازاري كه در دنيا بازي كردم نقش يك مرد ساده است كه كلك ندارد و به راحتي مرعوب يك دختر ميشود. ولي نقش رسوايي يك ناتوي به تمام معناست. بايد چنين نقشهايي ساخته شود كه مردم بدانند فقط از اين دست افراد ضربه ميخورند. تعداد دوروها خيلي زياد است طرف جلوي تو يك جور است پشتت جور ديگر اين دوروها هستند كه آدمها را نابود ميكنند. به همين دليل نقش رياكارانه را دوست دارم بازي كنم. البته كاراكتر ديگري هم هست مرد زن داري كه دو، سه زن دارد آن نقش هم جذاب است. (ميخندد) در كل معتقدم بازيگري ديگر كار من نيست امثال سامان گوران بايد بيايند و بازي كنند.
این مافیا که می گویی یعنی چی؟
آخه مافیا بازی یعنی چی؟ اینکه هر کسی میآید یک گروهی دارد؟ اگر اينطور باشد اتفاق خيلي خوبي افتاده است. واقعا باید دعا کنیم که در مملکت ما کار بر اساس گروه پیش برود. اما اصلا نمیتوانیم با گروه کار کنیم. مشکل جامعه ما این است که گروه همیشه شکست میخورد. در کارهای فردی همه ما استاد هستیم! ولی دو نفر که کنار هم قرار میگیریم همه چیز به هم میریزد. در دنیا کارهای هنری با گروه اداره میشود مگر رشته هایی مثل نقاشی، مجسمهسازی و خطاطی. ما واقعا در این کارهای انفرادی برندهایم! در وزنهبرداری و کشتی خوب هستیم ولی به محض اینکه به گروه میرسد نابود میشویم! در کار گروهی یا میخواهیم به هم ضربه بزنیم یا به هم اعتماد نداریم. اگر بتوانیم چنین گروههایی جذب کنیم که برنده ایم. بینید حرفه ما، کاری نیست که بتوانید هر کسی را در آن چپاند! امکان ندارد و موفق هم نخواهید شد. مثلا شما مجری هستی. دو نفر را برمیداری و به عنوان مجری میآوری. وقتی طرف بلد نیست حرف بزند و شش تا تپق می زند آبرویت میرود و باید او را دور بیندازی!
مافیا هستم، چون قدرتمندم
بازيگرهايي هم هستند که به آنها میگویی 10تا کار بازی کردهای و دیده نشدهای. حالا برو این کار را بازی کن ببین چه میشود. خود بهرام رادان مدتها بود كه میگفت یک چیزی کار کنیم. گفتم صبر کن. یک دفعه به سنتوری آمد. آن کار را با همه کارهای او مقایسه کنید. مثال دیگر علی مصفاست. شما او را با کارهاي قبلیاش، مثل همه دختران مقایسه کنید! به او گفتم بیا من کارت دارم. گفت چشم. باید مسیر را عوض ميكرد و باعث رشد جوانترها میشد تا اتفاقي بيفتد چون ميدانستم مصفا استعدادش را دارد، خانوادهاش درست است. پشتوانه ادبیات و فرهنگ در این خانواده وجود دارد ولی به دلایلی به سمت دیگری رفته. شما این شرایط را ایجاد میکنی و او را به اوج ميرساني. این کار سخت و مشكلات زيادي دارد. اینکه یک نفر را بیاوری و او را به دیگران بقبولانی. باید قدرت داشته باشی، به این معنا که کاری که قبلا کردهای نتیجه داده باشد. مافیا چيست؟ نگاهی است که تو به کسی داشتهای و آن آدم را معرفی کردهای و جواب داده است. این میشود قدرت تو. مافیایی وجود ندارد. مورچه چه هست که کلهپاچهاش باشد. مافيايي كه به من ميگويند یک قدرت معنوی و فرهنگی و فکری است که دارم. اما برای اینکه من را در جامعه خراب کنند، میآیند میگویند باند دارد!
از من تعریف می کنند ولی فحش هم می دهند
شريفي نيا: اگر باند دارم چه کار میکنم در این باند؟ وقتی من میگویم این بازیگر نه، آن یکی بیاید، درست میگویم که نتیجه ميدهد. امین حیایی رفیق و دوست من است. آقای اميني و عباسیزاده در کارهایشان گفتند امین حیایی را برای آن نقش بیاور. گفتم امین حیایی خیلی خوب است. الان سر کار است میتوانیم صبر کنیم تا بیاید. ولی الان که من یک آدم دیگر برایتان دارم! او از امین حیایی به من نزدیکتر كه نبود. همین آقای گوران. نه پسرخاله من است نه فامیل من. نه در ارتباط با ما کاری کرده. او را آوردم، قراردادش را هم بستم که از همان روز اول پولش را بگیرد و کارش را انجام دهد. نه پولی داده نه چیزی. چرا؟ انتخابش كردم چون شایستگی داشت. من هم او را براساس شایستگیاش دیدم. حس کردم که میتوان در بخش بازیگری از او استفاده شود. درست است که شومن است و ممکن است به کار او جور دیگری نگاه کنید یا بگویید کارش سخیف است. ولی من اینجوری به او نگاه نکردم. بهعنوان یک استعداد به او نگاه کردم، او را جذب کردم و به این کار آوردم. منظورم اين است اگر کارت را درست انجام بدهی، نگاهت درست باشد و آدمهای درست و حرفهای را در این کار به پروژهها معرفی کنی موردتوجه قرار میگیری. حتی دشمنان فحشت میدهند ولی میگویند شریفینیا کارش درست است! دشمنم هم وقتی گیر میکند به من زنگ میزند. آنهایی که این حرفها را میزنند متاسفانه (من را) نمیشناسند. ما خیلی از آدمها را در سینما نمیشناسیم، نمیبینیم و اصلا با ما ارتباطی ندارند.
معلم کلاس اول دبستان بودم
من معلم بودم. کار تخصصیام این بود که در کلاس اول دبستان درس بدهم. طرف (شاگردم) الان بهترین پزشک مملکت شده هنوز روز معلم را به من تبریک میگوید و احوالم را میپرسد. خیلیها. شاید 70،60 نفر از شاگردانم تحصیلاتشان تمام شده و موفق هستند. در عرصه هنر هم دست خیلیها را برای اولینبار یا دومینبار در مسیر گرفتهایم و قدرشناس کار هستند. تماس میگیرند و احوالپرسی میکنند. یکسری هم نه. چون معمولا وقتی شما کسی را راهنمایی میکنید اگر نتیجه خوب باشد یادش میرود ولی به محض اینکه در چاله بیفتد میآید سراغ تو و میگوید برآن ذاتت لعنت که ما را در این مسیر انداختی. فكر ميكنم در همه شغلها اين اتفاق وجود دارد.
جام گیشه؛
برنیس بیژو، به خاطر حضور در فیلم فرهادی، جایزه ی بهترین بازیگر زن جشنواره را برد. پس از خوانده شدن نام بازیگر زن فیلم اصغر فرهادی یعنی «برنیس بژو» به عنوان برنده بازیگر نقش اول زن، وی در حالی که به سمت سن می رفت در یک لحظه با اصغر فرهادی روبوسی کرد!
شایان ذکر است که این کارگردان پیش از این نیز در مراسم گلدن گلاب با یکی از بازیگران زن هالیوودی نیز روبوسی کرده بود.
امین زندگانی و الیکا عبدالرزاقی
الیکا عبدالرزاقی گرچه لیسانس ادبیات نمایشی دارد و در پرونده کاریاش آثار بسیاری ثبت کرد است، اما حضورش در مجموعه قهوه تلخ چنان زیبا بود که بسیاری او را برای بازی در همین نقش میشناسند. او که همچون بسیاری از بازیگران فارغالتحصیل آموزشگاه هنری استاد سمندریان است، در فیلمهای فرزند صبح، ویلای من، میوه ممنوعه و مرد هزار چهره بازی کرده است. امین زندگانی هم که بازیگر سینما و تلویزیون است در آثاری چون ملک سلیمان، مختارنامه، معصومیت از دست رفته و روزگار جوانی بازی کرده است.
امین حیایی و نیلوفر خوشخلق
حیایی سال ۷۰ با فیلم دو همسفر به دنیای بازیگری آمد و خوشخلق در سال ۷۹ با فیلم مونس. حیایی که در پرونده کاری خود آثار بسیاری به ثبت رسانده است، جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۸۶ از آن خود کرد. البته حیایی به بازیگری اکتفا نکرده و وارد عرصه موسیقی نیز شده و تاکنون ۲ آلبوم روانه بازار کرده است.
محمدرضا شریفینیا و رز رضوی
با آنکه مدتها از جدایی محمدرضا شریفینیا و آزیتا حاجیان میگذرد، اما همچنان همگان همسر شریفینیا را بازیگر نقش مادر دزد عروسکها میدانند و خبر ازدواج او با رز رضوی کمتر رسانهای شد. رز رضوی که سال پیش با شریفینیا ازدواج کرده، این روزها در مجموعه کلاه پهلوی بازی میکند و در کنار شریفینیا روزگار میگذارند. ملیکا و مهراوه شریفینیا دختران شریفینیا و حاجیان هستند و شریفینیا از ازدواج دوم خود فرزندی ندارد.
علی مصفا و لیلا حاتمی
علی مصفا و لیلا حاتمی، شناختهشدهترین زوج هنریاند که هر دو در خانواده هنری پرورش یافتهاند. علی مصفا فرزند مظاهر مصفا و دکتر امیربانو کریمی است و لیلا حاتمی نیز تنها فرزند علی حاتمی و زری خوشگام است. حاصل ازدواج این دو زوج هنری، مانی و عسل است. آخرین کار هنری علی مصفا بازی در فیلم «گذشته» به کارگردانی اصغر فرهادی است و در حال حاضر نیز فیلم «پله آخر» به کارگردانی وی اکران شده است. لیلا حاتمی نیز علاوه بر حضور در فیلم «پله آخر» در فیلم «سر به مهر» به کارگردانی هادی مقدمدوست نیز بازی کرده است.
رامبد جوان و سحر دولتشاهی
رامبد جوان، هنرپیشه، مجری و کارگردانی است که نامش همواره با شیطنتهای خاص او همراه است. جوان که با نقش «فرید صباحی» در مجموعه خانه سبز شناخته شد، این روزها به خاطر بازی در فیلم «گناهکاران» به کارگردانی فرامرز قریبیان سیمرغ بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از آن خود کرد. البته سحر دولتشاهی نیز از انتخاب در جشنواره فیلم فجر بینصیب نبوده است و بازی در فیلم طلا و مس (همایون اسعدیان) برایش کاندیداتوری جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن را به همراه داشت.
نیما فلاح و سحر ولدبیگی
بدن نرم و نوع بازی نیما فلاح او را از سایر بازیگران متمایز میکند و همین موضوع باعث شد تا در مجموعههای طنزی چون ساعت خوش، جنگ ۷۷ و ببخشید شما به خوبی بدرخشد و مدیری را از خود راضی نگه دارد. هرچند که سحر ولدبیگی نیز تا مدتها در مجموعههای مدیری حضور داشت و به طنزهای پاورچین و نقطهچین جذابیت بسیار میبخشید.
مهراب قاسمخانی و شقایق دهقان
مهراب نویسنده مجموعه «پاورچین» بود و شقایق بازیگر این مجموعه. همین حضور باعث آشناییشان و زمینه ازدواجشان را فراهم کرد. شقایق دهقان علاوه بر بازی در این مجموعه، کارهای غالبا طنزی چون مسافران، دزد و پلیس، ساختمان پزشکان و باغ مظفر نیز در پرونده خود دارد. مهراب قاسمخانی نیز که با نگارش مجموعه ۹۰ قسمتی شناخته میشود نگارش مجموعههای بسیاری را در پرونده کاری خود ثبت کرده است. حاصل این ازدواج «نویان» است.
محمود پاکنیت و مهوش صبرکن
پاکنیت با فیلم «گشتیها» به عرصه بازیگری وارد و با «روزی روزگاری» شناخته شد. او که نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دارد، همسر مهوش صبرکن، بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر است.
حمید سمندریان و هما روستا
مرحوم حمید سمندریان را به حق پدر تئاتر میدانند چرا که هنرمندان بزرگی چون عزتالله انتظامی، رضا کیانیان، مهدی هاشمی، شهاب حسینی، قطبالدین صادقی و حمید فرخنژاد زیر نظر او شاگردی کرده و درس آموختهاند. سمندریان بین سالها ۵۱ تا ۵۷ به دعوت پروفسور رگنبرگ استاد دانشگاه مونیخ و کارگردان تئاتر به انستیتو گوته دعوت شد و نمایشنامههای بسیاری را با بازیگران آلمانی روی صحنه برد. این هنرمند ارجمند، امسال از بین ما رفت و فعالیتهای او را همسرش پی گرفته است. روستا علاوه بر فعالیت در رشته تئاتر، در فیلمهایی چون پرنده کوچک خوشبختی، از کرخه تا راین و تمام وسوسههای زمین نیز بازی کرده است. حاصل ازدواج این دو هنرمند، کاوه سمندریان است.
امیر جعفری و ریما رامینفر
جعفری در کنار بازیگری، طرفداری از تیم محبوبش را فراموش نکرده و همواره و در موقعیتهای مختلف استقلالی بودنش را به همه یادآوری میکند. او که در کنار ریما رامینفر زوج محبوبی را تشکیل داده است، در فیلمهایی چون قاعده تصادف، نفوذی، بیپولی و مکس نیز بازی کرده است. رامینفر نیز با بازی در مجموعه پایتخت طرفداران بسیاری به دست آورده و این روزها همه منتظرند تا دومین مجموعه پایتخت را در ایام نوروز مشاهده کنند. رامینفر که مادر یک پسر ۶ ساله است، برای حضور در مجموعه پایتخت فرزندش را برای مدتی تنها گذاشته و تلاش میکند تا بار دیگر اثری درخور از خود ارائه دهد.
پیمان قاسمخانی و بهاره رهنما
پیمان قاسمخانی را بیشتر با فیلمنامههایی که نگاشته میشناسیم در صورتی که او در فیلم «زندگی مشتری آقای محمودی و بانو» بازی و این تجربه را نیز در پرونده هنری خود ثبت کرده است. البته پیش از آن قاسمخانی در فیلم عاشقانهها نیز حاضر شده و از آموختههای علیرضا داوودنژاد بهره برده است. البته بهاره رهنما نیز علاوه بر بازیگری، نویسنده هم هست و همواره یکی از پایثابتهای نشریات. پریا، فرزند این زوج هنری است.
پژمان بازغی و مستانه مهاجر
پژمان بازغی بیش از مستانه مهاجر شناخته شده است. هر چه باشد بازغی بازیگر است و مهاجر در پشت صحنه و مسئول تدوین است. کار مهاجر در فیلمهای زندگی خصوصی، دختر شاهپریون، سوت پایان، آتش بس و سوپراستار ستودنی است. بازغی نیز با اینکه فارغالتحصیل رشته مهندسی صنایع از دانشکده مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی امیرکبیر است اما در نقشهای خود به خوبی درخشیده تا جایی که آثاری چون ندارها، دولت مخفی، دوئل و سربازهای جمعه را در پرونده کاری خود ثبت کرده است.
مسعود رایگان و رویا تیموریان
زوجی هنری که بش از آنکه بازیگر سینما و تلویزیون باشند، بازیگر تئاترند و برای این هنر صحنه زحمات بسیار کشیدهاند. البته رایگان در آثاری چون مدار صفر درجه، سقوط یک فرشته، سنتوری، خونبازی، گلچهره و بوسیدن روی ماه حاضر شده است و تیموریان نیز در فیلمهای زندان زنان، گزارش یک جشن، سنتوری، شب دهم و کافه ستاره بازی کرده است. این زوج در مجموعه شمسالعماره نقش زوج عاشقپیشهای را بازی میکردند که در نوع خود، جالب و دیدنی بود.
محسن قاضیمرادی و مهوش وقاری
قاضی مرادی، فارغالتحصیل مدرسه عالی مدیریت تهران است و بازی در سینما را از سال ۱۳۵۱ با فیلم «حسن سیاه» کارش را آغاز کرده است. مهوش وقاری، همسر او نیز در فیلمهای بسیاری بازی کرده و یکی از چهرههای هنری شناخته میشود.
مهدی پاکدل و بهنوش طباطبایی
این زوج هر دو از دیار اصفهان وارد عرصه هنر شدهاند و در نهایت با یکدیگر ازدواج کردند. پاکدل دانشجوی انصرافی رشته گرافیک دانشگاه آزاد، واحد تهران مرکز است و در مجموعه محمد(ص) به کارگردانی مجید مجیدی بازی میکند. بهنوش طباطبایی نیز لیسانس مهندسی کامپیوتر دارد و دوره بازیگری را در دانشگاه تهران گذرانده است. تئاتر برهان آخرین کار مشترک این زوج هنری است که با استقبال بسیار مخاطبان روبرو شد.
فرهاد آئیش و مائده طهماسبی
آئیش از جمله بازیگرانی است که تحصیلات هنری خود را در آمریکا و انگلیس گذرانده و پس از ۲۷ سال و در سال ۷۶ به همراه همسر خود به تهران آمده است. بازی در فیلمهای مکس، پوپک و مشماشالله، زندگی با چشمان بسته و سریال قصههای در شهر از جمله کارهای اوست. طهماسبی نیز فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته خبرنگاری با گرایش تئاتر و علوم سیاسی است. طهماسبی که علاوه بر بازیگری، کارگردانی تئاتر نیز انجام میدهد آثاری چون پارکوی، سنتوری و ماهیها عاشق میشوند را در پرونده کاری خود دارد.
فلورا سام و مجید اوجی
مجید اوجی، تهیهکننده است و فلورا سام بازیگر. سام در مجموعههای شیخ مفید، روزهای زندگی، همسایهها، شبی از شبها، نشانی و ماه عسل ایفای نقش کرده و سریال توطئه فامیلی، آخرین کار اوست؛ اثری که نگارش آن را نیز خودش بر عهده گرفت. فلورا سام در فیلم راز پنهان کارگردانی را نیز تجربه کرده است. مجید اوجی نیز تهیهکننده فیلمهایی چون توطئه فامیلی، ماه عسل و نشانی بوده است.
تهمینه میلانی و محمد نیکبین
تهمینه میلانی که همگان او را به عنوان کارگردان میشناسند، در پرونده کاری خود فیلمنامهنویسی، منشی صحنه، طراحی صحنه و لباس و تهیهکنندگی فیلم را نیز تجربه کرده است. محمد نیکبین تهیهکننده بیشتر آثار اوست و این زوج هنری دختری به نام جینا دارند.
کاریکاتور لیلا حاتمی
محمد علی کشاورز-مهناز افشار
جواد رضویان-عمو پورنگ
بهاره رهنما-بهنوش بختیاری
امین حیایی- فرخ نژاد-مهران رجبی-نیکی کریمی
پارسا پیروزفر- فرهاد آئیش
منبع: عصر ایران
بزرگان تعابیر عجیب و گاه عمیقی از ازدواج دارند اما شاید یکی از جالب ترین آنها تعبیر متفاوت اُسکار وایلد نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور ایرلندی از این اتفاق باشد: «برای مجردها باید مالیات سنگینی مقرر شود چون این انصاف نیست که بعضی ها شادتر از بقیه زندگی کنند!»
این روزها تا دلتان بخواهد در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی پر است از تعابیر و ضرب المثل هایی که برای ازدواج و رابطه های عاشقانه می نویسند و حتی بعضا ساخته می شوند؛ دخترها از استقلالشان دم می زنند و پسرها زندگی بی دغدغه بدون خانم ها را به رخ هم جنسان خود می کشند!
فرزاد حسنی و آزاده نامداری پیمان ازدواج بستند
اما کیست که نداند در دل هر کدامشان چه می گذرد! بی شک ازدواج بزرگترین تصمیم زندگی هر انسانی محسوب می شود. حالا اما اگر قرار باشد دو چهره سرشناس و مشهور دست به این تصمیم بزرگ بزنند، حکایت متفاوت تری دارد. مطمئنا شمایی که در حال خواندن سطر به سطر این خبر هستید، اولین نفرهایی در ایران خواهید بود که خبر ازدواج این دو چهره سرشناس چشمانتان را گرد می کند! (البته ما هم همین حالت شما را تجربه کردیم. فقط کمی زودتر!) روزنامه تماشا برای اولین بار پرده از یک اتفاق بزرگ و خوش یمن برخواهد داشت.
بعد از «مهدی پاکدل» و «بهنوش طباطبایی» که آخرین زوج هنری مشهوری بودند که به خانه بخت رفتند. خبردار شدیم قرار است دو چهره سرشناس دیگر نیز به سنت و فرموده پیامبر جامعه عمل بپوشانند و عهد ببندند تا سال ها کنار یکدیگر و با یک روح روزگار بگذرانند.
چند روز دیگر «فرزاد حسنی» و «آزاده نامداری» دو مجری جوان و خوشنام تلویزیون ایران پای سفره عقد خواهند نشست تا بزرگترین اتفاق زندگیشان را کنار یکدیگر جشن بگیرند و پای برگه مهمترین شراکت زندگیشان امضا بیندازند.
روزنامه تماشا این وصلت فرخنده و خوش یمن را به فرزاد حسنی و آزاده نامداری که سال هاست با صدا و تصویرشان زندگی کرده ایم و خاطره ها داریم تبریک می گوید و بهترین ها را برای این زوج هنرمند آرزو می کند. پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «در اسلام هیچ بنایی ساخته نشد که نزد خدای عز و جل محبوبتر و ارجمندتر از ازدواج باشد.» باشد که آنها نیز در ارجمندترین و محبوب ترین اعمال نزد خداوند سربلند و خوشبخت باشند.
دو عکس جدید از تست گریم الناز شاکردوست
فیلم سینمایی آتش بازی به کارگردانی بهمن گودرزی و تهیه کنندگی مرتضی شایسته و بازی امین حیایی و الناز شاکردوست کلید می خورد
خبرگزاری فارس: الناز شاکردوست با اشاره به دوری یک ساله خود از سینما و حضور دوباره با فیلم سینمایی «رسوایی»، گفت: اگر تا آخر عمر هم کار نکنم، نمیگذارم به عنوان یک ابزار از من استفاده شود.
به گزارش خبرنگار سینمایی فارس، «الناز شاکردوست» بازیگر جوانی است که در طول سالهای فعالیتش در سینما خیلی زود جای خود را در میان بازیگران حرفهای و مطرح باز کرد. شاکردوست متولد 1363 است و با بازی در فیلم «گل یخ» به کارگردانی کیومرث پوراحمد وارد دنیای سینما شد و تا به حال در فیلمهایی چون مجردها، بیوفا، دو خواهر، از ما بهترون، چراغ قرمز و ... ایفای نقش کرده است. این بازیگر سینما یک سالی است که از سینما دوری گزیده است. دلایلی برای این دوری دارد که مهمترین آن استفاده ابزاری سینما از زن است. حالا پس از یک سال تصمیم گرفته به سینما برگردد، آن هم با بازی در فیلم مسعود دهنمکی که تمایلی به خواندن فیلمنامه او هم نداشته است. او در این گفتوگو حرفهای جالبی زده، از تغییر نگرشش نسبت به دهنمکی و اینکه فکر میکرده او انسان دگمی است تا اینکه حالا فکر میکند نقشی درونش متولد شده است. مشروح گفتوگوی فارس با این بازیگر سینما در ادامه میآید: الناز شاکردوست در نمایی از «رسوایی» * در ابتدا در مورد نقش خود و چگونگی ورودتان به این پروژه و اولین همکاری با آقای دهنمکی برای ما بگویید؟ نقش من در «رسوایی» نقش دختری است که با وجود همه فقرها، نداریها و حسرتهای زندگیاش، تن به گناه نمیدهد. این دختر، دختری است که همه حامیهای زندگیاش را از دست داده، پدرش فوت کرده، مادری علیل دارد که حتی قدرت تکلم ندارد و یک برادر کوچک که مسئولیت زندگی و هزینه تحصیل آن برعهده این دختر است. از لحاظ اجتماعی هم حمایت نمیشود و جامعه از چنین آدمهایی حمایتی نمیکند و این دختر میخواهد روی پای خودش بایستد. برعکس حواشی که ایجاد شد و عکسهایی که میبینند که این دختر با روسری قرمز و کفش پاشنهبلند قرمز است، دختر قصه ما دختر بیاعتقاد و بیایمانی نیست. دختری است که از دل خانوادهای آمده است که ریشههای کاملاً مذهبی دارد. دختری ایرانی با یک خانواده کاملاً ایرانی و مسلمان. این دختر آنقدر با خدای خودش رفیق است که با آن قهر کرده است، فکر میکند که خدا صدایش را نمیشنود. دخترهای جامعه ما، دخترهای جنوب تهران، وقتی از کنار ماشینهای چند صدمیلیونی گذر میکنند و نان شب ندارند، آن لحظه است که بغض کرده و فکر میکنند که خدا آنها را نمیبیند و صدای آنها را نمیشنود. اینها در فیلم آقای دهنمکی آمده و حرف اینها را به گوش همه و مسئولان رسانده است. شاید به همین دلیل است از الان که هنوز فیلم آماده نشده شروع به حاشیهسازی کردند. با وجود فیلمهای کافیشاپی قطعا با «رسوایی» مشکل پیدا میکنند اینقدر فیلمهای کافیشاپی ساخته شده، فیلمهای عشق و عاشقی که وقتی میآییم و یک معضل را بررسی میکنیم، آن وقت مسلم است که همه با یک چنین سوژهای مشکل پیدا میکنند، چون این حقیقت جامعه ماست. این دختر با خدای خودش قهر کرده است و آمدن روحانی در زندگی وی مثل یک فرشتهای میماند که برای آشتی دادن وی با خدا وساطت و منجیگری میکند و این همان رسالت فیلم «رسوایی» است. به آدمهایی که نقاب نمیزنند، احترام میگذارم * فکر میکنید این نقش و قصه چه میزان برای مخاطب قابل باور باشد؟ - 100 درصد تاثیرگذار است. شاید به خاطر همین است که آدمی مثل مسعود دهنمکی، آدمی با اعتقاد، آدمی که برخلاف خیلیها که ما همهمان با آنها کار کردیم، آنها که همه یک نقابی زدند به اسم دین و ایمان تا بتوانند کارشان را پیش ببرند و در واقع چیز دیگری هستند، این آدم فردی است که هر اعتقادی داشته یا نداشته ایستادگی کرده و هیچ وقت شعار نداده است. خودش بوده است و من به آدمهای اینچنینی که نقاب ندارند، احترام میگذارم. هر چه بودند خودشان بودند. و چنین آدمی، مثل آقای دهنمکی، سر کردن روسری قرمز، پوشیدن کفشهای قرمز و تیپ امروزی به اصطلاح نادرست این شخصیت را به همین دلیل میپذیرد. اینکه شما میپرسید باورپذیر است یا خیر، بله همینطور است. در راستای اینکه بیننده واقعاً بتواند با این شخصیت همذاتپنداری کند و آن دختر بگوید این هم که مثل من لباس میپوشد، این هم که مثل من آرایش میکند، این هم که یک دختر کاملاً قرتیه و اگر این دختر در انتهای قصه ایمان بیاورد، قبول میکند. این دختر باور میکند که در یکی از دیالوگهای فیلم میگوید «ما انگار زیر پونز نقشه دنیاییم، انگار که خدا هیچ وقت نه ما رو میبینه نه صدای ما رو میشنوه»، بنابراین بیننده میتواند کاملاً همذاتپنداری کند و پا به پای شخصیت پیش برود. ما رسالتمان را انجام دادیم. قضیه، قضیه آشتی کردن جوانهای ما با خدایشان است و من فکر میکنم کاملاً باورپذیر است چرا که این شخصیت کاملاً امروزی است. * با توجه به حضور آقای عبدی در نقش روحانی و موضوع فیلم، با وجود اینکه هنوز فیلم تمام نشده است، یک سری حواشی برای فیلم به وجود آمده است، در حالی که هنوز کسی فیلم را ندیده است. به نظر شما این حواشی از کجا سرچشمه میگیرد؟ - من فکر میکنم بعضیها تعریف درستی از واژه نقد ندارند. صرفاً تیزی قلمشان را به سمت سوژه میگیرند و به خود بدون داشتن هیچ آگاهی، اجازه قضاوت کردن میدهند، این گناه است! این درست نیست. ما باید از فیلم اینچینی حمایت کنیم. فیلمی که در شرایطی فوقالعاده سخت ساخته میشود. در شرایطی که مخاطب با سینما قهر کرده و یک آدمی میآید و با ساختن فیلمی مخاطبان را با سینما آشتی میدهد، ما باید از آن حمایت کنیم. من منتقد، من مخاطب، چرا باید حاشیهسازی کنم؟ چرا باید اجازه قضاوت کردن را به خودم دهم. شاکردوست میگوید وقتی خبر عقد قراردادش با پروژه «رسوایی آمد، همه فکر میکردند شایعه است هیچکس باور نمیکرد با دهنمکی کار کنم * این منتقدها، عمدتا منتقدهای سینمایی نیستند. یا نگاه سیاسیشان با آقای دهنمکی نمیخواند یا به نظرم بهخاطر اینکه شما آمدید و با شخصی مثل آقای دهنمکی همکاری کردید، عصبی شدند و شروع کردند به حاشیهسازی... - من بعد از یک سال دوری از سینما با آقای دهنمکی همکاری کردم؛ به خاطر اینکه من دختری با یک سری ایدئولوژیها در زندگی هستم. وقتی خبر عقد قرارداد من با این پروژه آمد، من تئاتر شهر بودم، بچهها و همکلاسیهای دانشگاهیام هیچ کدام باور نمیکردند، فکر میکردند شایعه است. یعنی باور نمیکردند که من بیایم با آقای دهنمکی که پیش از این کاملاً مخالف عقاید من بود، همکاری کنم. اول گفتم فیلمنامه دهنمکی را نمیخوانم البته من پیش از این، این تفکر را داشتم. حتی وقتی من با ایشان همکاری کردم واقعاً در ذهنها نمیگنجید. اولین باری که یکی از دوستان بازیگرم، این فیلمنامه را به من پیشنهاد داد، گفتم من این فیلمنامه را نمیخوانم. * بعد چه اتفاقی افتاد؟ در ابتدا نخواندم. شب موقع خواب، وسوسه شدم گفتم حالا بگذار به عنوان یک داستان بخوانم. چیزی را از دست نمیدهم. فیلمنامه را که خواندم واقعاً متحول شدم. دیدگاههای خودم اول همه زیر سؤال رفت. من به عنوان یک بازیگر همیشه آرزوی بازی در چنین نقشی را داشتم و با خودم گفتم مجوز چنین فیلمنامهای را شاید صرفاً شخصی مثل مسعود دهنمکی بتواند بگیرد. تصور میکردم دهنمکی آدم دگمی است! اولین جلسهای هم که با ایشان گذاشتم، مخالفتهای شخصیام را با گفتم. من تصور میکردم که خیلی آدم دگمی است! شاید هر آدمی به جز آقای دهنمکی بود، نمیپذیرفت و میگفت من میخواهم صرفاً یک فیلمی بسازم، تو نشد شخص دیگری. اما این آدم پای حضور من در این فیلم ایستاد، برایش مهم بود «الناز شاکردوست» به عنوان بازیگر نقش اولش بازی کند. شاید هر کس دیگری بود صرفاً میخواست، فیلمی بسازد و فروشی کند، اما این آدم تحقیق کرده بود و برایش مهم بود. امروز که من دارم با شما مصاحبه میکنم فکر میکنم آقای دهنمکی واقعاً دلش آیینه خورشید است. این مرد، یک انسان به تمام معناست. آدمی است که سینما را میشناسد، نیامده که صرفاً یک فیلمی بسازد و دنبال شهرت و فروش این حرفها نیست. این آدم آمده است که شاید رسالتی که قبلاً در جنگ و جبهه به آن عمل کرده را تمام کند. میخواهد برای نسل ما بجنگد. به عنوان یک دختر از این نسل، من اعتقاد دارم که جنگ هنوز تمام نشده است، جنگ هنوز در نسل من هم جریان دارد و این آدم، آمده با ساختن این فیلم یک رسالتی را تمام کند. شاکردوست میگوید انتخاب اکبر عبدی برای نقش روحانی فیلم، کاملا زیرکانه و هوشمندانه بوده است بازی اکبر عبدی در نقش روحانی موجب میشود تماشاگر، روحانی را دوست داشته باشد * در این فیلم، این مباحث را میبینیم؟ بله، کاملاً میبینیم. ما در این فیلم میبینیم روحانیهایی هستند که از نوراند، از شیشهاند. واقعاً آدمهایی هستند از طرف خود خدا هستند و دنبال منافع شخصیشان نیستند. واقعاً آدمهایی اینچنینی هنوز هستند. انتخاب اکبر عبدی برای روحانی فیلم، کاملاً زیرکانه و هوشمندانه بود، چرا که اکبر عبدی اسطوره بازیگری ایران است و آنقدر محبوب است که با بازی کردن در این نقش باعث میشود تماشاگر، روحانی فیلم را دوست داشته باشد؛ یعنی به شخصیت روحانی علاقهمند شود. شاید بسیاری از آقایان بودند که خیلی دوست داشتند در این فیلم نقش روحانی را بازی کنند نه نقشهای دیگر را. اگر این نقش را بازی میکردند، فیلم به هدف اصلیاش نزدیک نمیشد با برنامه میخواهند سینما را تعطیل کنند * در مورد یک سال دوری از سینما حرف زدید. دلیل این مسئله چه بود؟ بعضی وقتها کار نکردن به بازیگر کمک بیشتری میکند، تا اینکه در هر فیلمی کار کند. شرایط سینمای ما شرایط خوبی نیست. سینمای ایران، سینمای ورشکستهای است. انگار این برنامه برای آن در نظر گرفته شده و میخواهند که تعطیلش کنند. حتی خیلی از برنامههایی که به اسم سینما، الان از تلویزیون پخش میشود، نیامدهاند که به سینما کمک کنند؛ آمدهاند با بازگو کردن یک سری از مسائل، قداست سینما را از بین ببرد. من خیلی مخالفم. شاید دلیل گفتوگو نکردنم با این شبکه و این برنامه -که فوقالعاده هم پرطرفدار شده- همین باشد، امیدوارم این اتفاق نیفتد. «رسوایی» میتواند به پابرجا بودن سینما کمک کند * این موضوع به مدیریت سینما برمیگردد یا سینماگران و یا یک جریان خاص؟ - من کوچکتر از آن هستم که بخواهم راجع به این قضیه اظهارنظر کنم، اما من به عنوان دختری که در این سینما متولد شده است. به عنوان کسی که از 18 سالگی با فیلم «گل یخ» آقای پوراحمد شکل اصلیام را در سینما پیدا کردم، فکر میکنم تمامی این جریانها از پیش تعیین شده است و یک برنامه بلندمدتی است که خیلی زود دارند به آن نزدیک میشوند و ساختن فیلمهای اینچنینی مثل «رسوایی» میتواند کمک کند به این سینما برای پابرجا بودن و ادامه داشتن. * اخیراً آقای انتظامی در مصاحبهای گفتند با این فیلمنامههای ضعیف، خجالت میکشم بازی کنم و آقای پرستویی هم بعد از آن در مصاحبهای گفتند اگر آقای انتظامی خجالت میکشد بازی کند، من باید بمیرم. آیا سناریوهای ضعیف هم در دوری شما از سینما موثر بوده است؟ - این دلیل خیلی مهمی است. هر بازیگری با حضورش در یک فیلم، صرفاً نمیآید دیالوگ بگوید و برود بلکه با آن نقش زندگی میکند، به سینما و بازیگری نگاه متفاوتی دارد و کاملاً مهم است. بله، سناریوهای ما این قدر تکراری شده و به قول آقای عبدی همه دنبال فیلمنامهای هستند که جواب خود را در اکران پس داده باشد و نمیآیند کار جدیدی بیاورند. انتظار ذهن مردم و مخاطب هم به همین نسبت کم شده است و شاید یکی از دلایل سینما نرفتن مردم هم همین باشد. نگاه به زن در سینما به عنوان زن دوم است یک نکته دیگر که دوست داشتم به عنوان یک بازیگر زن بگویم، این است که فیلمنامهها به نسبت ضعیف بودنشان، فیلمنامههای مردانهای هستند. هیچ وقت برای زنها و با محوریت زنها فیلمنامهای نوشته نمیشود و نگاههای سطحی به وجود مقدس یک زن وجود دارد. صرفاً نگاه به زن، به عنوان زن دوم است. صرفاً داستان یک حاجی است که میخواهد زنی را به عنوان زن دوم، عقد موقت کند. این قدر نگاهها به این موجود چیپ و سطح پایین است که من تأسف میخورم. علت اصلی کار نکردن من این بود که منتظر بودم فیلمنامهای مثل «رسوایی»، زن را با ابعاد حقیقیاش نشان دهد. زن موجود مقدسی است، قداست دارد و باید حرمتش را نگه داشت. ما زنهای بزرگی در تاریخ داشتیم، مثل خانم فاطمه زهرا (س). زنهای بزرگی واقعاً وجود داشتند و باید ابعاد انسانی آنها در نظر گرفته شود. علت اصلی دوری یکسالهام، استفاده ابزاری سینما از زن است زن موجود کوچکی نیست که نویسندهها و کارگردانان صرفاً به عنوان یک ابزار در فیلمشان استفاده کنند. رنگ و لعابی به صورتش بزنند و به عنوان یک وسیله - مثل یک نگاه کاملاً مبتذلی که بعضی از آقایان به زن دارند - در فیلم هم همانطور استفاده کنند. من در این فیلمها بازی نکردم. علت اصلی کار نکردن من، همین بود. اینکه من اجازه نمیدهم از من به عنوان یک ابزار برای فیلم ساختن استفاده شود. من به عنوان یک دختر، از طرف تمامی زنها و به نمایندگی از جانب آنها میخواهم در فیلمی حضور داشته باشم که به زن، به همه ابعاد یک زن احترام گذاشته شود. زن وسیله نیست. عدهای من را در دسته چشمرنگیها قرار میدهند * در فیلمهای قبلی که بازی کردید، چنین شرایطی وجود داشت؟ - من همیشه به این صحبتی که کردم اعتقاد داشتم و همیشه سعی کردم رعایت کنم. همه فیلمهای من را هم نگاه کنید هیچ وقت اجازه ندادم که غیر این باشد. حال، متأسفانه و ناخودآگاه همیشه یکسری از کسانی که نقاب دوست را دارند من را در دسته چشمرنگیها قرار میدهند. آنها که دشمن هستند یا هرچیز دیگری، من را در دسته چشمرنگیها، قرار میدهند. حالا من خودم هم بیایم و به اینها کمک کنم؟ نه اینطوری نمیشود. کارهایی کردم که ثابت کنم میخواهم بازیگر باشم و بازیگر بمانم بنابراین من هیچ وقت در فیلمهایم این کار را نکردم. من به خاطر اینکه این اتفاق در مورد من نیافتد و نگویند این جزو چشمرنگیهاست در فیلم «مجردها» و « چراغ قرمز» نقشهای متفاوتی را کار کردم؛ لنز مشکی گذاشتم، دندان مصنوعی گذاشتم، ابروهایم را پایین کشیدم. همه جوره خودم را شکستم تا بگویم من یک بازیگرم، من برای زیبایی و چهره و استفاده ابزاری نمیآیم کار کنم. چندین بار خودم را شکستم تا برادری خودم را ثابت کنم و بگویم که میخواهم بازیگر باشم و بازیگر بمانم. تا آخر عمر هم کار نکنم، نمیگذارم بهعنوان یک ابزار از من استفاده کنند این یک سال که کار نکردم که هیچ، اگر تا آخر عمرم هم هیچکاری نکنم نمیگذارم به عنوان یک ابزار از من استفاده کنند. هیچوقت. * در کار رسوایی چقدر با آقای دهنمکی در دیالوگها همفکری داشتید؟ وقتی خط فکری تو به عنوان یک بازیگر با کارگردانت یکی باشد، آن وقت بر سر دیالوگگویی که حالا یک واو جابهجا شود یا نشود، کمتر به مشکل برمیخوری. بداههگویی به آن صورت وجود نداشت، چون فیلمنامه آنقدر چارچوب اصلیاش محکم بود که احتیاجی به این کار نبود. اما اینچنین هم نبود که من صرفاً دیالوگ را بگویم. چون من شخصیتها و دختران اینچنینی را به خوبی میشناسم و این باعث شد آقای دهنمکی کاملاً اعتماد داشته باشد که من بتوانم این نقش را زندگی کنم نه صرفاً بازی. * فیلمهای قبلی آقای دهنمکی را دیده بودید؟ اخراجیها؟ - فیلم جنگیه؟ من فیلم جنگی دوست ندارم. هدف «رسوایی» فروش نیست * با توجه به اینکه کارهای قبلی آقای دهنمکی در قالب طنز بوده و مخاطب زیادی داشته و «رسوایی» کاری جدی است، فکر میکنید با حضور شما و آقای عبدی و اسم آقای دهنمکی این فیلم بتواند مخاطب را به سینماها بکشاند؟ من از روز اول که برای این کار صحبت کردم میدانستم هدف فیلم «رسوایی» فروش بالا نیست. ما حرف و رسالتمان چیز دیگری است. این فیلم، فیلمی کاملاً عرفانی است. ما میخواهیم جوانها با دیدن این فیلم با خدای خود آشتی کنند. این فیلم آنقدر دلی ساخته شده است، اینقدر نیتش پاک بوده که ایمان دارم فروش بالایی خواهد داشت. قیصری در هیبت یک زن * این فیلمنامه روی خودتان هم تأثیر گذاشته است؟ شخصیت الناز شاکردوست به عنوان بازیگر در این فیلم، واقعاً یک نوع قیصری است که در هیبت یک زن، در دوره جدید به سینما وارد شده است و اینقدر این شخصیت، شخصیت بزرگی است که با وجود کوچک شدن و خرد شدنش توسط جامعه، با وجود تمام فقر و بدبختی برای این آدم، من احساس میکنم آدم بزرگی است. من فکر کنم که هرگز نقش افسانه در درون من نمیمیرد. من از این به بعد با افسانه زندگی میکنم، حتی بعد از تمام شدن این فیلم. شاکردوست میگوید نقشی در درونش متولد شده و نیاز به زمان دارد تا نقش دیگری را قبول کند * از کارهای آینده و نقشهای آیندهتان بگویید؟ - اخلاق بدی که من دارم این است که در زمان بازی یک نقش، مخصوصاً نقشی که خیلی دوستش دارم، هیچ فیلمنامه دیگری نمیخوانم، چون دلم نمیخواهد در کارم تأثیر بگذارد. حتی فکرم منحرف شود. برای همین فیلمنامه جدیدی نخواندم اما فیلمنامههای جدیدی گرفتم و همه را گذاشتم برای بعد از پایان این فیلم، تا ببینم وضعیت آنها به چه صورتی است. ولی فعلاً احتیاج به استراحت دارم، احساس میکنم خستهام. نقشی در درون من متولد شده است و حالا حالاها احتیاج به زمان دارم تا من بتوانم نقش دیگری را بپذیرم. ------------------------------- گفتوگو: حمید یادروج -------------------------------
بسیار کم شمارند ستاره هایی که به رشته اصلی هنری خود اکتفا کرده باشند و دستی در بیزینس های دیگر نبرده باشند. دنیای شهرت در کنار مشکلات و سختی های شناخته شدن و کمی دور شدن از زندگی عادی امتیازهایی هم دارد؛ برای نمونه اگر صاحب نام و مشهور باشید و به ویژه اگر سوپر استار یا هنرمند باشید و سپس تصمیم به شروع تجارت یا کار در هر رشته ای بگیرید، شهرت حتما در پیشبرد بهتر کار و البته رونق گرفتن آن تاثیر چشم گیری دارد و حتی می توان گفت شهرت پله ای است برای موفقیت در هر رشته تجاری؛ از ساخت صنایع دستی تا افتتاح شرکت ساختمانی، پرداختن به کارهای دیگر، بازیگران را از نظر مالی کمی بی نیاز می کند و می تواند به آنها این اطمینان را بدهد که در آینده و بعد از پایان عصر طلایی خود پشتوانه مالی و درآمد قابل اتکایی داشته باشند. این امر در سراسر دنیا رواج دارد و خیلی از سوپراستارهای هالیوودی و بالیوودی هم در کنار بازیگری به شغل های دیگری هم می پردازند. در این شماره به کسب و کار تعدادی از بازیگران و هنرمندان ایرانی و شغل دومی که دارند، پرداخته ایم.
۱- محمدرضا گلزار
محمدرضا گلزار، سوپراستاری است که هر خبری در مورد او جنجالی می شود و همه تصویر او را به عنوان مدل روی بیلبوردها دیده اند. این بازیگر تنها به مدل بودن اکتفا نکرده است؛ او کلوپ زیبایی ویژه مردان تاسیس کرده و البته ظاهرا به کار تولید پوشاک هم مشغول است و برندی اختصاصی برای خود دارد. او قبل از اینکه ایران را ترک کند، مربی اسکی بود و سرپرست گروه موسیقی «ریزار» هم هست. او به تازگی یک سالن سولار هم افتتاح نموده است.
۲- بهرام رادان 3- تهمینه میلانی ۴- رضا کیانیان ۵- مهتاب کرامتی ۶- امین تارخ ۷- رضا عطاران ۸- نگار جواهریان ۹- پوریا پورسرخ ۱۰- لاله اسکندری
بهرام رادان، پسر چشم آبی سینمای ایران، بازیگری که روزی شاگرد گمنام یکی از آموزشگاه های بازیگری بود و با پیمان معادی کارشان را با هم آغاز کردند، این روزها موقعیت خود را در سینما اثبات کرده است. او صاحب کافی شاپی به نام «ویونا» هم بود که البته به تازگی امتیازش را واگذار کرد. این کافه دو شعبه در دو خیابان معروف شمال تهران داشت که شعباتی هم در نقاطی از شهرهای شمالی دارد. در این کافه ها روی هیچ میزی جاسیگاری نیست و بزرگ نوشته شده است: «کشیدن سیگار دراین مکان ممنوع است.»
تهمینه میلانی، کارگردان بنام ایرانی فارغ التحصیل معماری است و در کنار کارگردانی سینما، به کار معماری داخلی مشغول است. دفتر او در یکی از گرانقیمت ترین خیابان های پایتخت، مقابل دفتر یکی از مطرح ترین آرشیتکت های ایرانی قرار دارد. او به همراه همسرش، محمد نیک بین که تهیه کننده است، در این شرکت مشغول به کار می باشند.
رضا کیانیان، علاوه بر بازیگری، نویسندگی، عکاسی و مجسمه سازی هم می کند. مجسمه های چوبی و عکس هایش در نمایشگاه های گوناگونی به نمایش درآمده اند.
مهتاب کرامتی، بازیگر و سفیر حسن نیت یونیسف در ایران هم صاحب مزونی در شهرکی در غرب تهران است. او ۱۲ سال است در این مزون به کار تولید انبوه لباس مشغول است و برای یکی از برندهای معروف، لباس طراحی و تولید می کند.
امین تارخ، بازیگر صاحبنام ایرانی، صاحب آموزشگاه بازیگری است؛ این آموزشگاه با توجه به سروصدایی که میان جوانان علاقه مند به بازیگری به پا کرده، درآمد سرشاری را نصیب تارخ می کند.
رضا عطاران، بازیگر و کارگردان طنز مطرح و کاربلد ایرانی، یک آتلیه عکاسی با نام خانوادگی اش در خیابانی در شمال تهران دارد.
نگار جواهریان، بازیگر جوان و سرشار از استعداد این روزهای سینمای ایران، سابقه روزنامه نگاری هم دارد. او مدتی در یکی از مجلات، تحلیل بازیگری می نوشت و نمایشنامه «خیانت» با تجرمه او و تینوش نظم جورانشرنی در قالب مجموعه «دور تا دور دنیا» منتشر کرده است.
پوریا پورسرخ، بازیگر سینما و تلویزیون، دکترای فیزیولوژی گیاهی دارد و در کنار بازیگری به کار طراحی فضای سبز و ترجمه مقاله برای مجله های علمی نیز مشغول می باشد.
لاله اسکندری که نقاشی دیواری و کاشی کاری وی را در تقاطع بزرگراه شهید همت و ستاری همه دیده ایم، به کارهای هنری و صنایع دستی مشغول است. روزبه اسکندری، برادر لاله اسکندری و مدیرعامل شرکت اجراکننده طرح ها است. نقاشی دیواری لاله اسکندری در دو فاز در بزرگراه شهید همت، تقاطع بزرگراه شهید ستاری قرار دارد.
۱۱- نیوشا ضیغمی
نیوشا ضیغمی، بازیگر سینما هم دارای موسسه زیبایی است. او در این مرکز با همکاری پزشکان به بانوان خدمات زیبایی ارائه می دهد. موسسه او در یکی از گرانترین خیابان های تهران است.
گردآوری: بکس ایران
محمد ابوالحسنی تهیهکننده «تهران ۱۵۰۰» با اعلام دلیل حذف نام مهران مدیری در تبلیغات تلویزیونی این فیلم، از تعداد کم سینماهای در اختیار این فیلم به نسبت «رسوایی» و «حوض نقاشی» گلهمند شد…
از ممنوع التصویری تا فروش «قهوه تلخ» و تولید یک سریال/
بازگشت مهران مدیری به تلویزیون
سینماپرس-گروه تلویزیون/ با نزدیک شدن به روزهای پایانی ضبط سریال ویدئویی «ویلای من» مهران مدیری قصد دارد طرح جدیدی را برای ساخت در شبکه سه آماده کند تا طنزپرداز قدیمی تلویزیون بعد از سال ها قهر از رسانه ملی تابستان امسال به خانه اصلی اش برگردد.
به گزارش خبرنگار سینماپرس این روزها تلویزیون سیاست دوگانه ای را در قبال برخی از همکاران سابق خود پیش گرفته است. مهران مدیری از یک سو در تیزرهای فیلم تهران 1500 ممنوع التصویر می شود از سوی دیگر در نظرسنجی های برنامه «سین مثل سریال» در رتبه های نخستین قرار می گیرد و به فینال این برنامه که ظاهرا با رای مردم سر و کار دارد می رسد. حالا بعد از این همه اتفاقات پیرامون حضور و عدم حضور او در تلویزیون اخبار مختلفی پیرامون فعالیت های مجدد وی در رسانه ملی به گوش می رسد.
مهران مدیری که آخرین حضورش در تلویزیون به سریال «مرد دو هزار چهره» باز می گردد این روزها بیش از گذشته رابطه اش با مدیران تلویزیون نرم تر شده است. او که چند سالی است به واسطه حضور در شبکه نمایش خانگی و ساخت سریال های «قهوه تلخ» و «ویلای من» میانه شکرآب شده ای با مدیران تلویزیون دارد، پس از آنکه در بیرون از تلویزیون با شکست مواجه شد؛ این روزها مجددا به فکر بازگشت به تلویزیون است.
اتفاقی که اگرچه در سال های گذشته در حد زمزمه باقی ماند اما در سال جدید با تصمیم جدی مدیران تلویزیون برای پربیننده کردن باکس های راکد خود رنگ و بوی جدی تری به خود گرفته است.
مدیری که این روزها مشغول ضبط سریال ویدئویی «ویلای من» است قرار است بعد از اتمام کار روی طرحی که مدت ها قبل توسط خشایار الوند و امیرمهدی ژوله نوشته شده است متمرکز شود تا آن را برای بعد از ایام ماه رمضان برای پخش از تلویزیون آماده کند.
مدیران شبکه سه البته توافقات اولیه را با مدیری انجام داده اند تا این بار او بدون برادران آقاگلیان و در مقام تهیه کننده و کارگردان سریال جدیدی را برای تلویزیون تولید کند.
به گزارش سینما پرس همچنین با توافقی که با مدیری شده است قرار است تمامی قسمت های سریال «قهوه تلخ» برای پخش از شبکه های آی فیلم و تماشا خریداری شود تا پس از چهار سال قهر میان مدیری و مدیران تلویزیون آب رفته به جوی بازگردد.
به گزارش خبرنگار «بانی فیلم»،در این مراسم که اقشار مختلف مردم و جامعه هنرمندان حضور گسترده ای داشتند ،مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی ،ستاره اسکندری ، سیروس الوند ، رضا داودنژاد ، فریبرز عرب نیا ، جانیار فرزند خردسال آن مرحومه و غزل بدیعی در خصوصیات عسل بدیعی صحبت هایی انجام دادند.
سید احمد میر علایی در این مراسم گفت: همه ما روزی باید برویم.اما خوش به سعادت کسی که وقتی اسم هنرمند و شغل هنرمند را برای خود انتخاب می کند به این اسم وفادار بماند و به این اسم تعهد داشته باشد. من افتخار همکاری با ااین بازیگر محترم را در سریال تا صبح داشتم و روحیه حرفه ای در کار را در خانم بدیعی بسیار دیدم. او ادامه داد: سن و سال در زندگی مهم نیست ، مهم این است که در حیاتمان چقدر بتوانیم به روحیه والا دست پیدا کنیم که خانم بدیعی به این روحیه والا دست پیدا کردند.
میر علایی به نیابت از وزیر فرهنگ و ارشاد و رییس سازمان سینمایی و جامعه سینمایی این در گذشت را به خانواده بدیعی تسلیت گفت.
ستاره اسکندری در این مراسم گفت:رفتن عسل بدیعی را باور نداریم. با اینکه مرگ اشارتی است به حیات دیگر ... امیدوارم خداوند به خانواده عسل آرامش و صبر عطا کند . روح عسل بسیار بزرگ است و او با کاری که کرد این را به ما ثابت کرد.
شاهرخ بدیعی پدر عسل در ادامه خطاب به حضار حاضر در این مراسم گفت: من سلام می کنم به این همه معرفت.من سلام می کنم به این همه وجود والا. من سلام می کنم به همه کسانی که برای تسلی ما امروز اینجا جمع شدند. من بر دستان شما مردم خوب بوسه می زنم.
او ادامه داد: عسل 17 سال از عمر 36 ساله خود را برای اعتلا سینمای ایران صرف کرد . کما اینکه با اولین حضورش در سینما با فیلم بودن و نبودن امروز عسل خودش را ثابت کرد و پیرو این عملش روحش انسانی شد.
پدر عسل بدیعی در پایان گفت: مرگ عسل برایم فاجعه ای بزرگ است اما از اینکه می بینم امروز اجزای بدن عسل در 7 انسان نیازمند قرار گرفته و می تپد خوشحالم و به آن افتخار می کنم.
در ادامه مراسم سیروس الوند چند بیت از اشعار مولانا را خواند و گفت: چه مجلس با شکوهی. من رشک می برم بر اینکه وقتی می روم اینقدر چهره اشک بار مرا بدرقه می کند.
او افزود: سعادتی بود برای من که در فیلم دست های آلوده با عسل بدیعی همکاری داشتم.از ته دلم می گویم و نه از روی رسم که در مراسم ترحیم می گویند که من با خانمی منظم ، پاک و سرشار از زندگی همکاری می کردم. از ابتدای آشنایی با عسل و پدرش شاهرخ می دانستم که با دختری که بوی خانواده می دهد آشنا شدم.
الوند اشاره به عمر کوتاه عسل بدیعی کرد و با بیان اینکه تلویزیون او را برای همکاری از سینما ربود گفت: امروز اجزا بدن عسل در زندگی دیگران جاریست و از این بابت همه مفتخریم..
در بخش دیگر مراسم رضا داوود نژاد همسر خواهر این بازیگر گفت: شرایط بر ما شرایط بسیار سختیست.اتفاقاتی که در این یک سال اخیر بر ما افتاده را با همدردی شما مردم خوب توانستیم پشت سر بگذاریم. امروز هم از مهربانی و تسلای شما بسیار ممنونیم.
رضا داودنژاد دراین مراسم از یادداشت نوروزی این هنرمند در ابتدای امسال خبر داد و از غزل بدیعی خواست این نوشته را که حتی برای پدر و مادر عسل هم در این چند روز نخوانده برای مردم قرائت کند.
در بخش هایی از این یادداشت آمده بود: به نام خداوند... سال 92 شد... حالا من 36 سالمه ..امسال می خواهم شگفتی بیافرینم... شگفتی ای که فرزندم جانیار ، خانواده من و مملکتم بر من افتخار کنند... امسال سال من خواهد بود...
فریبرز عرب نیا همسر سابق عسل بدیعی از حضور گسترده مردم در این مراسم تشکر کرد و جانیار فرزند آنها در حالیکه اشک می ریخت گفت: از مادرم تشکر می کنم که اگر او نبود من امروز نبودم.. از مادرم تشکر می کنم که اگر برای من زحمت نمی کشید من تا به امروز می مردم.از مادرم تشکر می کنم که اگر کاری را دوست نداشت به خاطر من انجامش می داد.مطمئنم مامانم الان در آن دنیا خوشحالتراست، چون اگر برگردد اینجا برایش زندان است... من در مقابل همه شما مردم امروز از مادرم و زحمت هایی که برام کشید تشکر می کنم.
کیانوش عیاری ، ولی ا... مومنی،رویاتیموریان، مسعود رایگان، ابوالفضل پورعرب، سید جواد یحیوی ، علی دهکردی، فرزاد حسنی ، مریلا زارعی ، الهام پاوه نژاد ، راما قویدل، فلور نظری ، حشمت آرمیده ، پردیس افکاری و .... از جمله هنرمندان حاضر در این مراسم بودند.
[-] | اندازه متن | [+] |
جام فرهنگی؛ او يكي از محبوب ترين بازيگران سريال هاي تلويزيوني است. شبنم قلي خاني كه با مجموعه «مريم مقدس» در هجده سالگي خود را به عنوان پديده بازيگري كشورمان مطرح كرد، برای نخستین بار از دلایل اقامت موقت خود در كشور استراليا صحبت مي كند.
خانم قلي خاني كار جديدي روي آنتن تلويزيون نرفته و فيلم جديدي هم از او اكران نشده است و او كم كارترين دوره هنري خود را سپري مي كند.
بدون تعارف بايد گفت او يكي از محبوب ترين بازيگران سريال هاي تلويزيوني است. شبنم قلي خاني كه با مجموعه «مريم مقدس» در هجده سالگي خود را به عنوان پديده بازيگري كشورمان مطرح كرد، در هر سريالي كه حضور داشته، موفق عمل كرده و توانسته رضايت مخاطبان را جلب كند. اما حالا يك سالي مي شود كه از خانم قلي خاني كار جديدي روي آنتن تلويزيون نرفته و فيلم جديدي هم از او اكران نشده است و او كم كارترين دوره هنري خود را سپري مي كند.
دليل اين كم كاري تا امروز از زبان شبنم قلي خاني بيان نشده بود و اين اولين بار است كه او از اقامت موقت خود در كشور استراليا صحبت مي كند و مي گويد به خاطر موقعيت شغلي همسرش و همچنين ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم، تصميم گرفته مدتي در كشور استراليا زندگي كند و از دنياي بازيگري فاصله بگيرد.
مدتي است كه كار جديدي از شما نديده ايم، اين موضوع دليل خاصي دارد؟
نزديك به يك سال است كه به خاطر وضعيت شغلي همسرم و همچنين ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم به كشور استراليا سفر كرده ام. چند ماه اولي كه به اينجا آمده بوديم بيشتر وقتم را به يادگيري زبان انگليسي اختصاص دادم و الان هم مشغول ادامه تحصيل در رشته كارگرداني فيلم هستم. در اين مدت هم به دليل فشردگي كلاس ها، فرصتي دست نداد به ايران سفري داشته باشم اما الان كه داريم با هم صحبت مي كنيم كارهاي آماده پخشي از من وجود دارد كه فكر مي كنم به زودي يا اكران مي شود، يا از طريق تلويزيون تقديم مردم خوبمان خواهد شد.
مگر در ايران در رشته كارگرداني تئاتر تحصيل نكرده بودي؟
درست است، من پيش از اين در رشته كارگرداني تئاتر تحصيل كرده بودم و حتي مدت هفت سال در دانشگاه هم مشغول تدريس بودم اما در مورد كارگرداني فيلم، اين رشته را به صورت تجربي دنبال مي كردم و با ساخت هشت فيلم كوتاه مباني ابتدايي آن را تجربه كرده بودم. اما حس كردم اين تجربيات براي ورود به حيطه ساخت فيلم هاي بلند كافي نيست و دوست داشتم يك مقدار اصولي تر و حرفه اي تر با اين مقوله آشنا شوم. احتياج داشتم يك مقدار مسائلي كه طي اين ۱۷ سال سر صحنه آموخته بودم را به صورت آكادميك و به روزتر دنبال كنم. الان حس مي كنم اين تصميم، درست بوده؛ چون ما در سينمايي كار مي كنيم كه خيلي از مسائل ابتدايي هم در آن رعايت نمي شود و قطعاً زماني كه به عنوان كارگردان وارد سينماي ايران شوم، اين موارد را رعايت خواهم كرد.
چه مسائلي؟
يكي از مسائلي كه اينجا خيلي بر آن تاكيد مي شود اين است كه صحنه فيلمبرداري بايد براي همه عوامل امن و بي خطر باشد. اين موضوع يكي از اولين مباحثي است كه در دانشگاه به آن پرداخته مي شود كه سر صحنه فيلمبرداري چه مقدماتي را آماده كنيم تا نيازهاي افراد حاضر در گروه تامين شود تا سلامت افراد به خطر نيفتد. اگر اين مسائل در سينماي ايران هم به خوبي رعايت شود خيلي از اتفاقات تلخي كه سال هاي اخير براي عوامل زحمتكش سينماي ايران افتاده است، تكرار نخواهد شد. خيلي وقت ها خود من با خوردن آب ناسالم سر صحنه بيمار شده ام، اين كوچكترين مسئله را بگيريد و به مرگ پيمان ابدي يا آسيب ديدگي شديد آقاي اصغر شاهوردي برسيد!
با توجه به اينكه يكي از بازيگران مورد علاقه تلويزيون بودي، نترسيدي كه اين دوري از فضاي بازيگري باعث فراموش شدنت شود؟
تنها مسئله اي كه نسبت به آن نگران نبودم، همين موضوع بود. فكر مي كنم اينكه انسان برود و با دست پر باز گردد خيلي بهتر از آن است كه مدام در معرض ديد باشد و خودش را تكرار كند. فكر مي كنم بد نيست گاهي انسان به خودش اين فرصت را بدهد تا به روزتر شود و در نهايت با تجربه و آگاهي بيشتر به چرخه فعاليت باز گردد.
از طرفي در طول اين سال ها بازيگران زيادي بوده اند كه مدت زيادي از بازيگري فاصله گرفتند و وقتي قصد بازگشت دوباره به اين حرفه را داشتند، نه تنها فراموش نشده اند، بلكه با آغوش باز مخاطب مواجه شده اند. مثلاً وقتي با خانم گلچين در اين مورد صحبت مي كردم، ايشان مي گفتند ۹ سال هيچ فعاليتي در زمينه بازيگري نداشتم و بدون هيچ مشكلي دوباره به اين حرفه بازگشتم، يا خانم رزيتا غفاري كه سه سال در خارج از كشور زندگي مي كردند، در اين مورد مي گفتند دقيقاً سه روز بعد از اينكه به ايران بازگشتم، با من تماس گرفتند و قرارداد كار جديدم را امضا كردم.
حتي با توجه به حال و روز بي رمق سينما و تلويزيون هم نگران فراموشي نيستيد؟
نمي دانم تا وقتي كه به ايران باز مي گردم چه شرايطي در سينما و تلويزيون به وجود خواهد آمد اما با توجه به كارهاي پخش نشده اي كه از من وجود دارد، فكر نمي كنم چنين اتفاقي بيفتد. از طرفي بخشي از اتفاقات زندگي به تصميم خود انسان بستگي ندارد و گاهي مجبوري كه از يك سري مسائل فاصله بگيري! من اصلاً دوست نداشتم ايران را ترك كنم اما خب به دليل شغل همسرم اين اتفاق افتاد و من هم از اين فرصت استفاده كردم و به تحصيل در رشته مورد علاقه ام پرداختم تا انشاءالله با دستي پر به كشورم باز گردم.
چقدر طول كشيد با فضاي زندگي استراليا آشنا شويد؟
من الان يك سال است كه به استراليا آمده ام و هنوز نتوانسته ام به طور كامل با شرايط اينجا كنار بيايم! برادرم كه بيش از بيست سال است در يكي ديگر از شهرهاي استراليا زندگي مي كند هم هنوز نتوانسته با شرايط اخت شود و خودش را هنوز هم ايراني مي داند. خواهر و مادرم در ايران هستند و دلم پيش آنهاست و مدام از طريق اينترنت و تلفن با آنها صحبت مي كنم. اخبار فرهنگي و سينمايي ايران را دنبال مي كنم و در جريان اتفاقات كشور هستم. زندگي در استراليا را به چشم يك تجربه نگاه مي كنم، تجربه اي كه در آينده به من قطعاً كمك خواهد كرد.
ممكن است كه قيد بازيگري را بزنيد و براي هميشه در استراليا بمانيد؟
نه، اصلاً! فكر نمي كنم اين اتفاق بيفتد و تصميم دارم بلافاصله بعد از اتمام تحصيلم، به ايران بازگردم و در كنار مردم خوب و مهربان كشورم زندگي كنم.
با توجه به اينكه در ايران با مادرتان زندگي مي كرديد و من مي دانم چقدر به هم نزديك بوديد، چرا مادرتان با شما در اين سفر همراه نشد؟
راه دور است و پرواز طولاني و مادرم هم سال ها در ايران زندگي كرده است و سخت است كه بعد از اين همه سال به كشور ديگري بيايد و براي مدتي زندگي را در اين كشور ادامه دهد! ما به هم خيلي وابسته بوديم و اين دوري براي هر دوي ما خيلي سخت است. الان هم كه هر روز با هم صحبت مي كنيم، نگراني خودش را از اين بابت كه مبادا در استراليا ماندگار شوم، بيان مي كند كه من هم هر بار اين اطمينان را به او مي دهم كه قطعاً به ايران باز خواهم گشت.
چرا در همان شهري كه برادرتان هم حضور دارد، ساكن نشديد؟
به دليل شرايط كاري همسرم مجبور شديم در شهري ساكن شويم كه با شهري كه برادرم ساكن آنجاست، مقداري فاصله دارد.
ايراني هاي ديگر هم در اين شهر هستند؟
بله، هموطنان ايراني ما در اين شهر هم حضور دارند و حتي چند رستوران ايراني هم وجود دارد كه غذاهاي ايراني به مشتريانش ارائه مي دهد. در جشن هاي سنتي ايراني هم، ايراني ها دور هم جمع مي شوند و فرهنگ ايراني را زنده نگه مي دارند.
اين اولين نوروزي است كه در ايران نيستيد، درسته؟
بله، سال گذشته تحويل سال در ايران بودم و نهم فروردين عازم استراليا شدم. نوروز ۹۲، اولين عيدي است كه در ايران و در كنار مادرم نيستم. پ
احتمالاً قرار نيست اولين فرزند شبنم قلي خاني در استراليا متولد شود؟
مادرم هم به شدت اصرار دارد كه من براي اينكه از تنهايي در بيايم، بچه دار شوم. اما خب اينكه من بخواهم در يك كشور غريبه و دور از مادر و خواهرم، بچه دار شوم يك مقدار برايم سخت است و فعلاً در موردش فكر نكرده ام.
فكر مي كنم ماخوذ به حيا بودن و خجالتي بودن، دو مقوله تفكيك شده از يكديگر است. من به خاطر تربيت خانوادگي ماخوذ به حيا هستم اما خجالتي بودن را قبول ندارم. شايد به خاطر نقش هايي كه بازي كرده ام اين تصور وجود دارد كه من آدم خجالتي هستم اما در زندگي شخصي هيچ وقت خجالتي نبوده ام و جايي كه حس كنم دارند حقم را پايمال مي كنند، محكم مي ايستم و حقم را مطالبه مي كنم.
در مورد سخت بودن حضور در كلاس هم بايد بگويم كه خوشبختانه مشكلي از اين نظر برايم وجود نداشت. از آنجا كه استراليا كشوري است كه از مليت هاي مختلف در آن حضور دارند، اهالي اين كشور خيلي راحت با افراد غير بومي كنار مي آيند و خوشبختانه همه چيز خوب است. اتفاقاً اكثراً تا متوجه مي شدند كه من ايراني هستم خيلي مشتاقانه مي آمدند و سوالاتي در مورد فرهنگ و رسوم ايراني از من مي پرسيدند. شايد جالب باشيد بدانيد كه سينماي مستند در استراليا، رشته مهمي به شمار مي رود و خيلي از كساني كه با من همكلاس هستند، به تماشاي مستند در مورد طبيعت و فرهنگ ايران علاقمندند.
اينجا در استراليا به بازيگر به ديد يك پرنسس نگاه مي كنند و او را پادشاه صحنه مي دانند و احترام خاصي برايش قائل هستند.
در مدت زماني كه در ايران تدريس مي كردم، هفته اول كه كلاس تقريباً خالي بود، هفته دوم تا ساعت ۱۱ صبح طول مي كشيد كه كلاس پر شود و در نهايت هفته سوم كلاس ها به قول معروف جان مي گرفت، اما اينجا از همان جلسه اول، كلاس ها با حداكثر ظرفيت و سر ساعت فعاليت شان را آغاز مي كنند.
شايد جالب باشد بدانيد عليرغم حاكم بودن قانون در كلاس، رابطه دوستانه اي هم بين بچه ها و اساتيد وجود دارد و حتي بچه ها استاد را با نام كوچكش صدا مي زنند.
اينجا مردم شب ها، خيلي زود مي خوابند و از آن طرف صبح ها ساعت ۶ اكثر مردم در خيابان در حال ورزش هستند.
ما هم مجبوريم كه زود بخوابيم چون اكثر مغازه ها ۵ عصر بسته مي شود و ناخودآگاه روز كاري زود به پايان مي رسد و از طرفي كلاس ها هم در ساعت هاي اوليه صبح تشكيل مي شود و براي اينكه سرحال سركلاس حاضر شوم، مجبورم كه شب ها زود بخوابم.
شهري كه ما در آن سكونت داريم، يازدهمين شهر گران دنياست. يك سري موارد مثل هزينه سوخت يا اجاره بها خيلي گران است اما نكته اي كه وجود دارد اين است كه يك نوع نسبت بين درآمد و هزينه ها وجود دارد كه تمام اقشار جامعه مي توانند از عهده امور زندگي بربيايند.
شش ماه اول كه آمده بوديم، فيلمنامه هاي زيادي برايم فرستاده شد اما متاسفانه هيچ كدام باب ميل من نبود و سوژه هاي تكراري را دستمايه خود قرار داده بودند كه برايم جذابيت نداشت. بدون شك اگر كاري پيشنهاد شود كه من را وسوسه كند، قطعاً به ايران باز مي گردم و بعد از اتمام پروژه دوباره به استراليا مي روم تا درسم را ادامه دهم.
منبع: کافه سینما، برترین ها
حامد بهداد، بازیگر سینمای ایران اخیرا در مصاحبه ای با یکی از نشریات فارسی زبان خارج از کشور در پاسخ به اینکه چرا زن ایرانی نمی گیرد گفت: زن های ایرانی خیلی خشن هستند، تازه وقتی کتکشان می زنی شکایت می کنند و در مورد حقوق زنان حرف می زنند، به جای اینکه مثل زنان مالزی بعد کتک خوردن دستشان را به روی سینه شان جفت کنند و تعظیم کنند و بگویند ارباب عفو بفرمایید، تهدید می کنند که مهریه ام را به اجرا می گذارم و پدرت را در می آورم! با آن مادر حسودت! بعد هم بچه را با خودشان می برند و تو را می اندازند زندان – خنده!!! زنان ایرانی همیشه از تبعیض و خشونت برخی مردان فارغ از شغل و نسبت و گرایش های فکریشان ضربه های جبران ناپذیری خورده اند و شوخی شوخی هایی که روزی رنگ جدی به خود گرفته اند و مشخص نیست این گونه توهین ها حتی با عنوان مزاح چه زمانی پایان می پذیرد. تکذیب و یا عذرخواهی رسمی این هنرپیشه، کمترین کاریست که می توان تصور کرد…
اکبر عبدی (زاده ۴ شهریور ۱۳۳۹) از بازیگران سینما و تلویزیون ایران می باشد. وی بیشتر در نقش های کمدی بازی می کند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم شدید و ساختن چهره های گوناگون، مانند نوجوانان و زنان را به وی می دهد. اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما بوده است.
در طی روزهای اخیر، برخی از منابع و رسانه های زرد ، خبری از ازدواج محمدرضا شریفی نیا و رز رضوی ‘بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون’ داده بودند. این منابع در ادامه مدعی شدند که شریفی نیا از همسر اولش یعنی …
در طی روزهای اخیر، برخی از منابع و رسانه های زرد ، خبری از ازدواج محمدرضا شریفی نیا و رز رضوی ‘بازیگر تازه کار سینما و تلویزیون’ داده بودند. این منابع در ادامه مدعی شدند که شریفی نیا از همسر اولش یعنی آزیتا حاجیان، جدا شده است.
فان چی , رز رضوی نخستین بازی خود را در سریال “ملکوت” ایفا کرد و در این سریال نقش نوه ی محمدرضا شریفی نیا را بازی کرد. رز رضوی این روزها نیز در مجموعه کلاه پهلوی و در کنار شریفی نیا بازی می کند.
همچنین این دو بازیگر، در سریال های مختارنامه و فیلم سینمایی اخراجی های ۳ با یکدیگر همبازی بوده اند.
اولین خبر ازدواج “رز رضوی و شریفی نیا” از آنجا شکل گرفت که هر دوی آنها برای سفر حج به عربستان رفتند. این رسانه ها با استناد به همین ادعا، چرایی عمده شدن یکباره ی رز رضوی و سفر اخیر او به عربستان به همراه شریفی نیا را از نتایج ازدواج این دو خواندند.
روزنامه تماشا نیز همین راستا اولین خبر ازدواج “رز رضوی و شریفی نیا” را رسانه ای کرد.
اما اندکی بعد باعث واکنش شریفی نیا به این خبر شد و در طی گلایه ای گفت: “من و خانم رضوی فقط همکار هستیم”
مدتی بعد محمدرضا شریفی نیا در سالن برج میلاد در واکنش به این خبر به پرشین سی گفت: «چه خوب است خبرنگاران، همان گونه که برای گرفتن یک مصاحبه یا خبر کاری، بارها و بارها با هنرمندان تماس می گیرند و تا نرسیدن به مقصود دست از تلاش برنمی دارند، قبل از انتشار اخبار مربوط به زندگی خصوصی آدم ها نیز همین سماجت را برای تایید خبر به کار گیرند تا باعث اشاعه اطلاعات غلط نشوند.
سرک کشیدن در زندگی خصوصی مردم کار ناشایستی است اما انتشار خبر کذب گناهی نابخشودنی تر است. امیدوارم از این پس نسبت به انتشار اخبار نادرست از زندگی دیگران همان گونه رفتار کنید که مایل هستید با زندگی خودتان رفتار شود.»
به هر حال خبر ازدواج این دو زوج هنری هنوز از سوی رز رضوی تایید یا تکذیب نشده است.
اشکهای محمدرضا فروتن و همسرش در کنسرت مازیار فلاحی
«رضا رویگری» بازیگر و خواننده در گفتوگویی درباره آخرین اخبار آلبوم «کازابلانکا» گفت : آلبوم «کازابلانکا» به طور قطع ۱۰ فروردین ۹۲ منتشر میشود.
به گزارش بکس ایران به نقل از سایت سیمرغ وی درباره سال ۹۱ هم گفت : سال ۹۱ برای من سال بدی بود چرا که استرسم در این سال زیاد بود.
این بازیگر افزود : امیدوارم در سال ۹۲ چه در موسیقی و چه در سینما و تلویزیون کارهای بهتری انجام دهم و مردم از کارهای من رضایت کامل را داشته باشند.
رویگری همچنین گفت: امیدوارم سال ۹۲ برای من و خانوادهام و همینطور همه مردم سالی خوب و بانشاط و کشورم همیشه سربلند باشد.